به رنگ آسمان



 

یک : 

دشمن هر چی دشمنتر باشه تکلیفش با تو مشخصه و قابل شناخت بهتر !!

اما  

امان از اونایی  که تو پوست میشن و گرگ وار  بهت صد تا ضربه میزنن و بهشون گفته میشه دوست  !!

این روزها بمعنای واقعی کلمه از این جور آدم ها حالم بهم میخوره و چشمام باز شده!خیلی خیلی باز !


دو :  

خاله ی مرحومم رو دوست داشتم با وجودیکه هیچوقت ازش محبتی ندیدم! اما نمیدونستم اون منو دوست نداشته که هیچ !

پشت سرمم ازم بد گفته جوری بد گفته که تا قیام قیامت نمیبخشمش!

چند روز پیش رفتم سر مزارش گفتم اگر قدیم گفتم میبخشمت الان با این بدگویت که برام رو شده  نمیخشمت !! مگه اینکه معجزه ی صورت بگیره که من ازت بگذرم !


 

سه :

شما هم وقتی بادمجان میپزین اتفاق /اتفاقات بد براتون رقم میخوره یا فقط ما اینجوریم ؟!



 

چهار :

تا یکساعت دیگه مهمانان بعدی به خونمون میان یعنی داداشام و زن داداشام ؛ یک دعا کنید خدا بهم

قوت بده از پس‌ این همه مهمون بربیام !

دو : انصافا از ته دل هاتون  دعا کنید سال دیگه نوروز تو خونه ی جناب (دومادِ خوشبخت:دی) باشم :))

خبری نیست ولی هر سال نوروز که میشه ؛  این دعا میشه دعای اصلی من و بابام !


پنج : 

این روزها و بخصوص امروز دوست دارم همه شبانه روزم تو مناجات با خدا بگذره

و تمام خلوتم خلوت با خود خودش باشه :( ولی حیف که نمیشه :(




 

خیلی دلم گرفته :( 

خیلی آشفته ام :(

در این حد براتون بگم امروز به بیش از ۴ نوع غذا فکر کردم و تا مرحله آماده شدن نهایی یکی یکی

رسیدم  بعد در آخر  پلو شوشتری پختم :| که هنوزم آماده نشده :|:(  



+

الان دارم این آهنگ  و آهنگ های از این دست همایون شجریان رو گوش میدم :|


یعنی من عاشق اون مهمونی هستم که خودش مهمونه و چون دیسک کمر داره  دست به سیاه و سفید نمیزنه ولی مادرش و پدرش اینا و خواهرش اینا رو بصرف شام به خونه میزبانی که من باشم دعوت میکنه و حتی ما رو آدم حساب نمیکنه :| 

و صلاح و م هم که هیچ :|


یعنی ما شلغمم حساب نمیشیم چه برسه به میزبان :|



+

خدایا درسته مهمان حبیب خداست ولی خدا این جور برخوردها رو من نمیپسندم به هیچ عنوان :|

و اینا رو نمیبخشم :|




 امام علی (ع) فرموده اند :

" گنجهای روزی مردم در گشایش اخلاق نهفته است . "

 

میلاد با سعادت امام علی (ع) و روز پدر و روز مرد بر تمامی شما دوستان مبارک باد


+

 بمناسبت این روز فرخنده ، به همه آقایون بیان و پدران  شما دوستان خانم فال عیدی میدیم !

نیت از پدران و آقایون بلاگر ؛ فال از من:)

 البته اینم بگم بدلیل کمبود وقت  فردا  پاسخگو خواهم بود :) 



پیشاپیش نوروزتون مبارک

یادتون نره منو سر سفره هفت سین دعا کنید.

ممنونم


 

امروز یکساعت رفتم بیرون و برگشتم دیدم یه قرآن  قدیمی و خاک خورده  و البته با ورق های آب خورده ، کنار پنجره اتاقم هست !

به خودم گفتم یعنی کی میتونه این قرآن رو اینجا گذاشته باشه و یک سنگ رو روش گذاشته باشه و رفته باشه ؟! 

برام سوال شد ولی  هنوز جوابی نگرفتم !!

داداشم گفت لابد یکی تو خیابون دیده گذاشته کنار پنجره اتاق تو که بیشتر از این نمناک و خاکی نشه ! 

قرآن رو آوردم داخل و گذاشتم تو قسمت  کتابهای مذهبی  پدر 

 ولی قبل اینکه قرآن رو اونجا بذارم ،  گفتم یه عکسی ازش یادگاری بگیرم :)

بماند تصمیم گرفتم اونو ببرم  به امامزاده (امامزاده ی  کنار مزار مادرم )  تحویل بدم  هر چند نمیدونم کی قسمت بشه برم زیارت اونجا !

  

اینم عکس قرآن مذکور :

یک :

قرآن (۱)


  

دو :

قرآن (۲)


 

بعضی دخترا  هم هستند تو کوچه و بازار و هر جا میرن و میگردن حجاب و پوشش اسلامی ندارند و به زور روسری و شال میذارن رو سرشون و الی آخر !


بعد اونوقت تو  ایام نوروز جلوی پسرای مجرد و خانواده هاشون ، رو به دوربین :دی ادای آدم های محجبه  رو درمیارن :|

 تا سر حد ممکن روسری /شال شون رو میارن جلووو که تو چشم باشند و جالبتر مورد تذکر خونواده شون هم قرار میگیرن :| 

خانواده هاشون رو به اونا : اون حجابتو بپوشن :|‌ 

بنظرم اینا دروغگوترین آدم ها هستند !! 

چون اول به خودشون دروغ میگن بعد به بقیه :|

اینا میخوان به هر قیمتی ازدواج کنن حالا براشون مهم نیست دروغ بگن یا راست !




امام علی (ع): 

از اهل نفاق و دورویی پرهیز کن که اینان گمراه و گمراه کننده 

لغزیده و لغزاننده اند ؛ دلهایشان بیمار و رویشان پاکیزه است.



 

بلاخره یافتمش اون آهنگی که خیلی وقته ذهنم رو مشغول خودش کرد :)

اون آهنگی که تو این پست حرفش به میون اومد و اصلا یادم نبود تا امشب که داداش دومم اسمشو گفت :)

 کلی از داداش دومم تشکر ویژه کردم بخاطر اینکه فکر منو آزاد کرد :)


اینم از آهنگ دوست داشتنی  اون سه شنبه ی که حالم خیلی خوب شد 

  تقدیم به همه شما دوستان و خوانندگان محترم !

 



 

۱۷ نفر مهمان نوروزی این روزهایم کم بود که به لطف مسئولین امر ، و تلاش های بی شمار عروس و خواهر گرامیش و خواهر خودم 

۸  نفر دیگه امروز و امشب و تا پایان تعطیلات هفته قراره مهمان خانه ی ما باشند و دریغ از یک کمک از طرف میزبانان (عروس و خواهران)  :|

وسایل پذیرایی آماده ، لوازم و وسایل خواب آماده تر ، و مسئول پذیرایی هم که بنده باشم در حال آماده باش !

خودشون دعوت کردند و گفتند بیایند بعد برای اینکه خاطر ما مکدر نشود اجازه خشک و خالی در آخر از من و پدر گرفتند !

حالا خواهر من رو به من میگه : 

اونا از راه دور میان ! تو چرا اینقدر ناراحتی و مهمان نواز نیستی ؟!تو بی کی برده آخه که اینقدر 

بد رفتار میکنی و اصلا به ما نبردی ؟! 

منم فقط لبخندی تحویل دادم و بعد در آخر  گفتم برای اینکه شما عزیزان مهمان نواز فقط چند

دقیقه ی اول کوشا و فعال هستین بعد اون هر چی بدبختی و مهمون نوازیش می افته گردن من !!

خواهر هم فرمودند : نخیرم اینجور نیست ما همه مون فعالیم و کمک رسان !

منم تو دلم گفتم آره میبینم اینمدت چطور فعال بودین ؟! و حتما الانم کمک کار خواهین بود !

ارواح عمه ام :| 


من از مهمان بدم نمیاد ولی واقعا نمیکشم این حجم آدم رو که باید ساپورت کنیم !

چه از لحاظ خورد و خوراک چه از لحاظ بقیه موارد !


حالا فکر کنین مهمونا کیا هستند ؟

۴ خانواده متاهل (جمعا ۸ نفرن) که از همکارانِ خواهر عروس مون هستند و واقعا هیچ ربطی به ماها ندارند !



+

 

رفتار بدی که خواهر از من دید اینبود که موافق این داستان نبودم و بس !

ولی هم خونه رو تمیز کردم هم به بابام گفتم میوه و شیرینی بگیره هم همه چیز رو آماده کردم .

فقط خواهرم از این ناراحت بود چرا من علنا گفتم مخالفم .



 

خدایا مردم در حالت عادی از دست گرانی و .دارند می میرند دیگه سیل رو براشون نیار لطفا !!

سیل به صغیر کبیر رحم نمیکنه :((

خدایا خودت کمک کن و چاره ساز باش

امشب قراره سیل بیاد مثل امروز مثل دیروز  مثل این چند روز ، خودت رحمی بفرما خدایا !

خدایا عزیزانمون رو خودت حفظ کن ! آمین



+


بعدا نوشت :

زله هم آمد و امتحانات الهی رو سر مردم تکمیل شد !!




 

عروس بزرگه رو به همگی : 

حتی من همین الانش هم خواستگار داشتم !! 

عروس وسطی : منم منم اینقدر خواستگار داشتم و الانم دارم !!

عروس کوچکه : منم داشتم ولی نه الان ! تا قبل ازدواج خواستگار داشتم الان دیگه خواستگار ندارم و خوشحالم من باب این ! 


برادران گرامی همه سکوت نموده و به این حرفا فقط گوش نموده !

من تو اتاق بودم و تو دلم گفتم : مثلا که چی این حرفا الان چه معنا دارد ؟ الان شما هر کدومتون شوهر دارین جلوی شوهراتون اینا رو میگین میخواین چی رو ثابت کنید ؟! 

واقعا اینا فازشون از مطرح کردن این حرفا چیه ؟! من نمیدونم :|

شما اگر فهمیدین به منم بگین :|

مثلا شما خیلی خوب هستین و یا زیبا و یا هر چی که تا الانم خواستگار دارین ؟! 






 

امروز به همه خانواده سپردم که هیچکی لطفا لطفا برای من سبزه  ۱۳ به در رو گره نزنه !!

هر سال عروسان گرامی و خواهر خانم (خواهر دوم) برای من سبزه گره میزدند ! 

امروز گفتم لطف کنید هیچکی بخاطر من سبزه گره نزنه و برای من دعا نخونه !!

همه هم اولش گفتن چرا و اینا !؟ بعد در آخر رضایت دادند .




سلام بر ابراهیم (جلد اول)


 

دوران دبیرستان بود. ابراهیم عصرها در بازار مشغول به کار می شد و برای خودش درآمد داشت . 

متوجه شد یکی از همسایه ها مشکل مالی شدیدی دارد.

آن ها علیرغم از دست دادن مرد خانواده ، کسی را برای تامین هزینه ها نداشتند.

ابراهیم به کسی چیزی نگفت. هر ماه وقتی حقوق می گرفت ، بیشترِ هزینه آن خانواده را تامین می کرد !

هر وقت در خانه زیاد غذا پخته می شد ، حتماً برای آن خانواده می فرستاد.

این ماجرا تا سال ها و تا زمان شهادت ابراهیم ادامه داشت و تقریباً کسی به جز مادرش از آن اطلاعی نداشت.




+

شاید باور نداشته باشین ولی از وقتی این کتاب رو خریدم یه آرامش عجیبی گرفتم!

حتی دیدن تصویر این شهید بزرگوار باعث آرامشم میشد و میشه ! خیلی وقت ها حال روحیم رو عوض میکرد و میکنه !

با خودم عهد بستم بمحض اینکه سرم خلوت بشه تا آخر این کتاب رو  بخونم  بدون وقفه و اولین کتابی باشه که تو سال ۹۸ تمومش میکنم همین باشه !

خدا رو شکر بمدت سه چهار روز تونستم تمام کتاب رو به پایان برسونم !

دیشب که آخرای کتاب رو میخوندم و نحوه شهادت ایشون رو ، از ته دل اشک ریختم .

نمیدونم شما هم اینجوری هستین که با خوندن مطلبی از کتابی اشک بریزین ؟! 

من کتابهای زیادی در مورد شهدا خوندم ولی هیچکدومشون به این اندازه منو تحت تاثیر خودش

قرار نداد و باهاش اشک نریختم و قلبم به درد نیومد ولی با این کتاب قلبم درد گرفت !

بماند بعضی از صفحات ی بود و بنظرم ربطی به شهید و شهدای این داستان نداشت و فقط برداشت نویسنده بود

چون چیزی که از شهید ابراهیم سیدی (حیدری) دیدم و شناختم فهمیدم شهدا با ت موجود الان کاری نداشتند و ندارند.

حالا این هیچ یه سوال شما هم با خوندن اینجور کتابهایی خواب می بینین ؟

دم صبح خواب دیدم شهید ابراهیم داشت مداحی میکرد و من تو مداحی شون حضور داشتم و اشک میرختم !

میدونم این خواب احتمالا از افکار روزانه ام سرچشمه گرفته ولی نمیدونم چرا با کتاب خاک های

نرم کوشک از مجموعه خاطرات شهید عبدالحسین برونسی  اینگونه نشدم و اصلا خوابی ندیدم !؟ 

در کل  اینو بگم که‌ این‌ کتاب فوق العاده کتاب خوبی است حتما این‌ کتاب رو بخونین که خوندنش خالی از لطف نیست !

ادامه مطلب

 

یکسال بعضی از نویسنده های بیان کل تلاششون کردند که جزء وبلاگ های برتر بیان باشند ، 

غافل از اینکه بیان وبلاگ های برترش رو تا الان اعلام نکرده و  از نظر من و خیلی های دیگه بعیده مثل سالهای قبل و بر طبق روند قبلی اعلام کنند !

  

حالا دلمون باید  به حال اونایی کباب بشه که از هر تلاشی برای اول شدن و رتبه ی برتری دست

برنداشتند و روز و شب خودشون رو تو دنبال کردن وبلاگ ها و پرسه زدن در  وبلاگ های دیگه 

و در وبلاگ خودشون صرف کردند و چه انرژی های که من باب این داستان صرف نشده:)))

( البته نه همه بعضی ها شاید خود منم یکی از همونا باشم از کجا معلوم ؟! :)) ) 

  

امیدوارم مدیران بیان ،  امسال مثل سالهای قبل برترین های بیان رو بر اساس این معیارها انتخاب

نکنند و اگر تا الان سکوت کردند و اعلام نکردند بر اساس معیارهای خوب و شاخصی  چون خوب نوشتن نه خوب کپی کردن انتخاب کنند ! 

واقعا نویسنده های برتر بیان رو از این منظر اعلام کنند که اول از همه نویسنده ی خوبی است 

چون خوب و روان نوشتهانتخاب بشه نه بخاطر اینکه نویسنده وبلاگ چون حضوری فعال در همه وبلاگ ها و حتی  وبلاگ خودش  داشته انتخاب بشه !





 

+

کارتون گالیور :

من میدونممممم الان اینا رو که من گفتم مدیران بیان برترین های بیان بر طبق معیارهای هر سال

شون همین حالا اعلام میکنند و پست منو با اعلام خودشون به باد میدن :|:)))


ادامه مطلب

 

نمیدونم چی رو پیشونی من نوشتن که بعضی ها عادت دارند در مورد من  و حرفام قضاوت نادرستی داشته باشن و بهم تهمت بزنن؟!

امروز از خواهرم شنیدم که یکی دو تن از آشناهامون  منو قضاوت کردند و از همه بدتر سخنی  به من نسبت دادند و پیش این و اون گفتن که من این حرفا رو گفتم در صورتی که من چیز دیگه گفتم و اونا حرف منو به زبان خودشون ترجمه و سپس پیش این و اون  غیبتمم کردند.

امروز کلی بابت این قضاوت های اشتباه  اشک ریختم مثل الان .

 

خواهرم میگفت از خودم دفاع کنم و هر وقت اونا رو از نزدیک دیدم بهشون بگم برداشت شما از حرفای من کاملا اشتباه است.

بماند موقعی که من اون حرفا رو زدم داداش کوچکم و خواهر دومم حضور داشت و اونا میتونن

شهادت بدن که من اون حرفای من درآوری رو نگفتم فقط منتظرم دوباره اون آشناها رو ببینم و از خودم دفاع کنم !


دیگه سکوت جایز نیست ! تابحال هر تهمتی رو شنیدم سکوت کردم اما الان نه دیگه !

الان وقت دفاع جانانه است و بس !


یعنی واقعا نمیبخشم اینگونه قضاوت های اشتباه رو در حق خودم!!




یک : 

شما هم هوای شهرتون خیلی سرد و زمستونی شده یا فقط شهر ماست ؟!

یعنی رسما دارم قندیل می بندم :|



دو : کاملا بی ربط به سوال اول :)

شما تو قورمه سبزی هاتون لیمو عمانی / امانی میندازین ؟! یا خیر ؟! 

اگر نمیندازین حتما یکبار امتحان کنید خیلی خوشمزه میشه و خوش عطر و بو ^___^


سه :

چرا هیچکی تو بیان نیست ؟! چرا اینجا سوت و کوره ؟! 


سوال چهار رو بعدا میپرسم تو‌ پست جداگانه ای حالا :))



 

توبه مجاهدت می خواهد .
 

کسی که توبه کند اما. رفیقانش را عوض نکند ، تائب نیست!

کسی که توبه کند اما. روابط اجتماعی خود را تغییر ندهد ، تائب نیست!

کسی که توبه کند اما. رفتارش را با خانواده تغییر ندهد ، تائب نیست!

کسی که توبه کند اما.  خلق و خوی اش عوض نشود ، تائب نیست!

کسی که توبه کند اما. قلبش وسیع نشود و خیر دیگران را نخواهد ،‌ تائب نیست!

کسی که توبه کند اما. بر همان راه که می رفت بماند و برود ، تائب نیست!

کسی که توبه کند اما. چون به خلوت می رود آن کار دیگر می کند ،‌ تائب نیست!

کسی که توبه کند اما. باب توجیه را برای خودش باز بگذارد ، تائب نیست!




اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ.


باز نشر از وبلاگ یاقوت بانو (این پست تو وبلاگ ایشون حذف شد ولی من این متن رو چون دوست داشتم تو دفترچه یادداشت گوشیم نوشتم که همیشه جلوی چشمم باشه ) 



 

سلام 

من میخوام اتوبوس سوار شم ولی  واقعا نمیدونم تنها مسافرت کردن چه طعمی داره و آستانه ی تحملم چقدره ؟!  


سوالم اینکه

 کسانی که مسیرهای طولانی سوار اتوبوس شدند (بخصوص خانم ها) تابحال شده تنهایی رفت و آمد کنید ،؟!

اگر آره چه حسی داشتین ؟! 


خود من چون تابحال مسافتی به این مقدار تابحال نرفتم از اولش بگم دلهره و ترسی روح و ذهنم رو فرا گرفته !

بماند از همین الان پا دردش رو هم گرفتم :(

درد عضلانی که میدونم میگیرم .

 و بنظرم هیچ چیز به اندازه استرسش نمیتونه نگران کننده باشه :|



+

اگر خدا بخواد فرداشب راهی تهرانم .




 یا امام زمان ادرکنی

  

امام زمان (عجل الله ):

من مایه ی امنیّت زمینیان هستم ، همانطور که ستارگان مایه ی امنیّت آسمانیان اند.


#بحار الانوار صفحه ۱۸۱



عید همگی دوستان مبارک

 ایشالا بحق این ماه عزیز ، آقامون امام زمان (عج الله) خودشون ظهور کنن 

و جهان رو از هر چی ظلم و بی عدالتی و تزویر و هر چه آلودگی دور کنن ! آمین




+

امروز مراسمی دعوتم اگر سرم خلوت بود و حواسم جمع ،  دوستان خوبم  رو دعای خیر میکنم !


++

ببخشین که امسال  مثل هر عید ، عیدی نمیدم چون این روزها فوق العاده سرم شلوغه و وقت کم‌!

ایشالا خود امام زمان به همه مون عیدی بده


التماس دعا

 هم برای من ویژه دعا کنید!

 هم یادتون نره برای سلامتی و نزدیک شدن ظهور آقامون امام زمان دعا کنید !



 

بچه ها دو تا مانتو مجلسی  نشونتون میخوام بدم و ازتون نظر بخوام همکاری میکنین ؟!

خودم مانتو مجلسی گرفتم منتها زن داداشان گرامی میگن اونی که زن داداش بزرگه برام آورده و مال خودشه بپوشم !

خودم و خواهر بزرگم موافق مانتوی خودم هستم ولی بقیه بدون استثناء نظرشون دومی است

اگر موافقین و همکاری میکنین بهم تو این پست بگین که پست بعدی رو رمزدار بذارم.

ممنونم 



+

اگر اکثریت اوکی بدن من تا ۴ ساعت دیگه اون پست رو به امید خدا میذارم.

ممنونم 


 

خدا رو شکر میکنم به وجود شما دوستان خوبم !

پشت انتخاب مانتوی مراسم جشن عقدکنون خواهرزاده ام یه حرکتی علیه من بود که بخاطر رای شما دوستان بخیر گذشت .

ممنونم از تمام شما دوستانی که با حرفاتون و رای هاتون منو مصمّم کردین که رای نهاییم پوشیدن مانتوی خودم باشه !


 

میگه چی :

میگه :

دیگه زمونه عوض شده دیگه اعتمادها  متاسفانه کمرنگ شده 

میگه پشت هر لبخندی نمیشه اعتماد داشت.







 

خوشحالی یعنی اینکه خواهرزاده ی اولیت  عروس بشه ^__^ و تو لباس عروسی ببینیش ^__^

ایشالا در کنار هم  خوشبخت بشن

ایشالا قسمت خودم :دی و همه جوانا

 

دیشب خیلیییی خوش گذشت خیلی خدا رو شکر

همش خوب بود خوبه خوب همش از ذوق و شوق عروس شدن عروس خانوم خندیدمم و شاد

بودم  تا آخر مراسم که خواهرزاده وسطیم (دومی) با حرفش و تلخ زبونیش متاسفانه اشک منو درآورد و شادی آخر مراسم رو برای من تلخ کرد :| 

( اینو  نوشتم که یادم بمونه  و همین جا ثبت میکنم که فردا روز فراموش نکنم )

اما نهایتاً خدا رو شکر خیلییی خوش گذشت خیلیی خوب بود ^__^


الهی شکر دیشبم به خیر و خوشی گذشت



 

من از عروس مجلس عروس ترم :دی

یک بخاطر وجود آرایش باعث این شده که هیچی نخورم و دارم رسما از گرسنگی می میرم :|

دو خواهرزاده هام کلی ذوق کردند و گفتند خیلی خوشگل تر از قبل شدم :دی و خیلی عروس و ناز شدم :دی

سه چشمم نزنین انصافا دوبار جون سالم به در بردم تا حالا دو بار سُر خوردم :| 

چهار من آماده شدم ولی هنوز عروس آماده نشده :))

پنج ولی اگر بشه دعا کنین مثلا به این زودی زود عروس بشم خیلی خیلیی خوب میشه ^__^

شش : کفش عروس رو پوشیدم بلکه خدا خواست منم به زودی عروس شدم :دی

یادمه وقتی هنوز حج دانشجویی پذیرفته نشده بودم دمپایی های آبجیم  رو 

 که باهاش حج رفته بود پوشیدم به نیت رفتن به مکه مکرمه ؛ بعد از چند ماه منم طلبیده شدم اونم حج دانشجویی^_^

حالا ایشالا  به زودی هم عروس بشم :)))

دوستان خبری برای خودم نیست بخدا!!



+

احتمالا موقت طور 





 

چرا هر چیزی توووووو این مملکت گرون میشه هیچکی عین خیالش نیست !!

از مردم مون گرفته تا نماینده های بی خیر مجلس و تمام مسئولین بوق مملکت!

رب گوجه چی شد گرون شد ؟ چرا هیچکی هیچکی صداش در نیومد ؟!:|

روغن گرون شد بازم سکوت و سکوت یعنی رضایت از موقعیت و وضعیت موجود 

مرغ گرون شد همین آش و کاسه :|

گوشت گرون شد و قحطی اومد بازم ما مردم عین کبک سرمون گذاشتیم لای برف و بازم سکوت کردیم :|

تخم مرغ گرون شد همین شد !!

پیاز و سیب زمینی و گوجه که غذای اصلی خانواده های نیازمند میتونست باشه از سفره های این

چنینی خارج شد حتی از سفره های قشر متوسط جامعه .

کنسرو ماهی نیم وجبی  ۳_۴ تومنی،  شده ۱۸ تومان :|بازمممم سکوت جایگزین شد !!!

الان بنزین هم که داره  کم کم گرون میشه بازم مردم سکوت رو انتخاب کردن و میکنن !!

جالبه اول اجناس و اقلام رو گرون میکنند و وقتی قیمت اومد بالا ، صادرات اون رو ممنوع 

قاچاق ممنوع میشه !!

یعنی ما حتی نمیتونیم تو این مملکت مون بصورت آزادانه و بدون کشت و کشتار و تفرقه اینا 

مخالفت خودمون رو بصورت مسالمت آمیز ابراز کنیم‌؟! 

اگر مخالفت کنیم با گرونی میان میگن عه ملت بهانه داد دست دشمن !!

سکوت هم کنیم که متاسفانه موافقت خودمون رو ابراز میکنیم با این حجم گرانی :|

 


+

  

جایی که مردم از دولتشان بترسند ، ستم حاکم است 

و جایی که دولت از مردمشان بترسد ، آزادی وجود دارد.

#توماس_جفرسون


 

یازده سال بی تو میگذره .

یازده سال از رفتن تو عزیز دل میگذره .

این یازده سال درسته  گذشته ولی قد یه عمر برامون تلخ گذشت.

یه جا خوندم که گفته بود مامانا هر وقت بمیرن زوده.

میخوام بگم مامان منم خیلییی خیلییی زود رفت.

آره مامان 

اونقدر زود رفتی که حتی علی نوه ات رو  هم ندیدی !

علی که همیشه میگه کاش الان مادربزرگ بودش ! 

اونقدر زود  که حتی عروسی نوه بزرگتم ندیدی بماند عروسی و به سر و سامان رسیدن بیشتر بچه هاتم نبودی و  ندیدی!


  

امروز یازدهمین سال رفتنت بود و هست.

یازده سال بی تو ولی به یاد تو بودیم و هستیم.

مامان حواست به ما باشه !

چَمِ خیرت وَمآن بو .




(مادرها شبیه نخ تسبیح اند به نسبت دانه ها کمتر خودنمایی میکنند! )

اما اگر نباشند هیچ دانه ای کنار دیگری نمی ماند .

الهی ، نخ هیچ تسبیحی پاره نشه.

آمین


۹/۲/۹۸



 

بعضی ها اونقدررررر قشنگ و خیلی حرفه اییییییییی درووووووووغ میگن

و کمی هم دروغشون رو به قسم مخلوط ؟! آمیخته میکنند که آدم فکر میکنه واقعا حرفشون واقعی است و اون شخص معصومه ی پاکِ خداست و مبرا از هر گونه خطاء و اشتباه و دروووووغ !!


بترسیم از آن روزی که نهان ها آشکار میشود !!

 اصلا هم نمیترسن از آن روز چون اصلا اون روز رو برای خودشون قبووووول ندارند !!

عوضش برای دیگران  نه تنها قبووووووول دارند بلکه برای اون دنیا هم خط و نشون میکشند!!


 

یه خانومه داشت با راننده تاکسیه کلی درد دل میکرد .

داشت از شوهر سابقش می نالید و از اون زندگیش که شوهرش براش به ارمغان آورده بود .

 از زندگی سخت الان شوهرش و بیماری بچه های جدید شوهر سابقش .

و خدایی که صدای اون رو شنیده و جواب کارهای شوهرش رو بهش داده و الی آخر 

تو افکار خودم بودم گفتم چقد خوبه ما اینجا رو داریم :))

دوست داشتم همون لحظه به اون خانمه بگم بیا وبلاگ نویس شو و از هر چه دل تنگت میخواد بگو :)

ولی خب خانومه خیلی پیر بود :) و بعید میدونستم بیاد اینجا :)

بعد به خودم گفتم درسته بچه هاش استاد دانشگاه و دانشجو و کارمندن ولی بعید میدونم خانمه

حتی با وجود آشنایی با پست های رمز دار اینجا می نوشت :)

ممنونم که همتون هستین :)


+

 

 حلول ماه مبارک رمضان رو تبریک میگم‌.

دعا برای من یادتون نره هااااا :)

ممنونم



  دعای بیستم : 

برای مکارم اخلاق و کردار پسندیده


پروردگارا رحمت تو بر محمد و آل محمد(ص) الهی ایمان مرا به کاملترین مراحل ایمان برسان و یقین مرا به فاضل ترین مراتب یقین منتهی گردان. 

نیّت مرا بهترین نیّت ها و عمل مرا به بهترین اعمال برسان .

خداوندا نیّت خیر مرا وافر گردان و به لطف خود اندیشه ی پاک عنایت کن تا به یقین برسد .

ما را با صلاح حال خود نیرو و حمایت فرما تا آنچه تباه شده بصلاح برگردد.

خدایا رحمت بفرست بر محمّد و آل محمّد(ص) 

خدایا کفایت کن مرا انچه را که مشغول کرده ی مرا اهتمام به او و وادار کن مرا کاری که از آن فردا سئوال میکنی و رضای تو در آن است روزگار مرا صرف کن به نیکی و توانگر گردان و فراخی ده بر ما رزق خود را و گرفتار مفرما مرا و به نظر (بنظر )  عزّت ده مرا و از کبر و نخوت و خودستائی حفظ کن و خدایا آن طور که شایسته است مرا بنده ی خود ساز که عبادت من تباه نشود و عجب و خود ستائی بندگی مرا فاسد نسازد.

خدایا برای مردم مرا سبب و اجرای خیر و نیکوئی فرما و نابود نکن نیکوئی مرا به منّت نهادن و اذیت کردن و ببخش مرا اخلاق شریفه و نگاهدار مرا از تفاخر و خود ستائی .

ادامه مطلب

 

خدایا !

من چگونه شکر تو گویم و حال آنکه خود توفیق سپاسگزاری از تو ، محتاج شکر دیگریست.

 

خدایا!

من با کدام زبان به سپاس بپردازم که گردش زبان به سپاس ، خود نیازمند تشکر است.

 

خدایا!

من چگونه نوای ((لک الحمد) سر دهم که این نوای ارادت ، خود از بی شمار نعمت های توست و محتاج ( لک الحمد) ی دیگر.

 

خدایا!

من چگونه عطایای تو را سر به سجده بگذارم که این پیشانی و خاک از توست

 و این سر و سودا نیز از تو و اینهمه در خور سجده ای دیگر برای تو.

 

ربی! خدای من ! معبودم!

تو که تاکنون پرورده ای، به دامن گیر.

تو که تا به حال تغذیه کرده ای گرسنه ام مگذار و مرا در گذرگاه طوفان بلا مگمار.

 

خدای من !

مرا به جام های پیاپی از شراب دو جهان مهمان کن، مرا شایسته ی عنایت سبحان کن ، درد هجران را درمان کن، 

مشمول لطف خودت در آینده و الان کن ، در غریب و قریب و عاجل و آجل

 مرا سزاوار انعام رحمان کن و مکاره نقم هر لحظه را تو خود جبران کن .

که در حسن بلا نیز ستایش سزاوار توست و در گستردگی نعمت نیز سپاس در خور تو 

سپاس و ستایشی که بر آن رنگ رضای تو خورده و نم سخای تو نشسته ، ای نهایت مهربانی!



 

مثل قدیم هام که هنوز با وبلاگ نویسی آشنا نشده بودم مثل همون قدیم قدیم ها 

جدیدا تو دفترم (سررسیدم)خاطرات و خوشی ها و ناخوشی ها رو مینویسم امیدوارم اونقدر بهش عادت کنم

که دیگه دوباره نوشتن حرفام و خاطرات خوب و بدم رو لازم نباشه اینجا هم بگم !

نمیدونم دوست دارم یکمدتی اونجا بشه دفترچه خاطراتم .

شاید باید اسمش رو گذاشت خود سانسوری !! نمیدونم ! 

اونجا حداقل هر چیزی رو میشه نوشت و منتظر موند که خدا از راه برسه و حالتو خوب کنه!

اونقدر خوب که دیگه جای خدای ناکرده  برای گله نباشه!

البته اینجا رو همچنان دارم و دوست میدارم تا خدا داند. 



 

+

التماس دعا 


 

ملجاء ی گریزهای من ! شنوای من ! خدای درد آشنای من ! تنها پناهگاه من !

خدای من !

گریزان به شکایت آمده ام.

از تهاجم نفس لئیم بسیار به بدی امر کننده و در خطایا شتابنده و در سرکشی آزورزنده و به خشم کیفر آمیز تو دست یازنده.

خدا ! خدا ! این نفس، مرا به لبه ی پرتگاه می کشاند و هلاکم می کند.

 

خدایا ! 

این نفس چه بهانه جو و بلند آرزوست. 

اگرش شری رسد فریاد و ناله و شکایت می کند و اگرش خیری، ممانعت.

این نفس چه بازیگوش و بیهوده جوست.

خدایا !

از شریان این نفس خون غفلت می جهد و در درختان این باغ سموم خطا می ورزد .

 

خدایا !

این نفس عنان مرا به پرتگاه گناه می کشد و گریز به بوستان توبه ات را زنجیرم بر پای می نهد.

 

خدای من !

گریزنده به شکایت آمده ام .

از دشمنی که پرنده روحم را دانه ی گمراهی می پاشد و در دام انحراف می گسترد و از شیطانی که پنجه ی اغوا بر قلبم می فشرد.

 

خدای من !

کَرت قلبم را هرزه گیاههای وسوسه پر کرده است و دور آن را پرچین هواجس گرفته است.

  

خدای من !

این نفس دست به دست هوا و هوسم می دهد و دنیا را به همیاری او برایم آرایشی 

دلفریبانه می کند و بین من و عبادت تو ، من و طاعات تو ، من و عشق تو ، من و تو دیوار می کشد.

 

ملجاء ی من !

به تو شکایت می کنم از سنگ دلم که سیل وسوسه ها را دوام نمی آورد ، می لغزد ، می غلطد و زیر و زبر می شود.

 

خدایا !

چگونه بگویم با کدام زبان شرم آلوده؟ با کدام دل درد آکنده ؟ 

که این چشم ها از دیدن آنچه تو دوست نداری شاد می شوند ، پندار می کنند که در زنجیر گناه آزاد می شوند.

 

خدای من !

بی تو درمانده ام ، بی نسیم تو راکدم ، بی تو هیچ ندارم ، بی توان دستهای تو عاجزم ، بی کمند عصمتت مرا کدام نجات است

از چاه ظلمت دنیا ؟

و بی بلوغ حکمتت مرا کدام صراط است به جود عالی اعلی ؟

و بی نفوذ مشیتت کدام کمال است جویبار مرا به سوی راءفت/ رافت دریا؟!


الهی !

خانه بی تاب دلم را دور از سیل فتنه ها بناساز و با مهتاب یاریت از شر ظلمت دشمنانم رها ساز 

و مر رسوایی عیوبم را پرده بینداز .




+

عنوان از حافظ 


 

گاهی بعضی از حرف ها اونقدر تلخ و  دردناکه که با وجودی که طرف مقابلتو  می بخشی ولی هیچوقت اون حرف  رو نمیتونی فراموش کنی !

تلخی بعضی از حرف ها  تا سالها تو وجودت خواهد موند.

عین یه زخم کهنه که هیچوقت  نه  فراموش میشه نه زخمش خوب میشه  !




 

شما هم با خودتون زیر لب و تو افکارتون حرف میزنید ؟!

  دو سه روزه اینجوریم :(

به زبان مادری و فارسی حرف میزنم و خودم به خودم جواب میدم :( 

فقط شانس آوردم به زبان های دیگه ای  مسلط نیستم وگرنه با این همه فکر و خیال ، رسما میرفتم اون دنیا :|:(


 در همین باب بخوانیم (اینجا


  

و هرگز در مورد کاری که آهنگ آن را داری  مگو: قطعاً من فردا آن را انجام می دهم .

مگر اینکه به همراه آن بگویی :اگر خدا بخواهد .

 و چنانچه آن را فراموش کردی ، پروردگارت را با این وصف که همهء امور به دست اوست و جز به اراده ء او کاری انجام نمی گیرد یاد کن و بگو :

امید است که پروردگارم مرا به چیزی که از یاد او به فراموشی ، به هدایت نزدیک است (به ذکر همیشگی خود) هدایت کند. 




#آیه ۲۳ و‌ ۲۴ سوره کهف 


 

خدایا ! 

من در مقام کسی ایستاده ام که همه ء نعمتهای تو را لمس کرده و معترف آمده است. 

خدایا !

من لباس اذعان بخششهای تو را _ هر چند کوتاه_ به تن کرده ام .

خدایا !

رشد گیاه من اعتراف به وجود خورشید توست.

اما خردیم ، گواه اهمال و ناشایستگی من.

خدایا !

کاروانهای امید در کنار بارگاه تو فرود آمده اند و پرندگان آرزو برگرد بام تو پرواز می کنند.

خدای من !

بال پرنده  امید را با تیر یاس مشکن و در کوچه  اشتیاق ، مرا به بن بست نومیدی مکشان .  



آمین




+

عنوان :  

از حافظ 



بدانید و آگاه باشید همانا که دوپینگ در ماه رمضان برای خانم های روزه دار از خوردن سحری و شام و افطار واجب تر است :)

و باز هم بدانید و آگاه باشید بهترین دوپینگ مصرفی در این ماه مبارک برای خانم ها خوردن قرص آهن + اسید فولیک است و بس !

البته با دستور و نسخه پزشک .

مثلا من رفتم دکتر گفتند یک روز در میان این قرص میشود یا نصف یه قرص در روز .

آقا من دیشب این قرص رو خوردم حالم واقعا بزنم به تخته ، خدا رو شکر نسبت به چند روز قبل خیلی بهتره !

 دیروز که در حد شهید شدن بودم و واقعا اشهد خودم رو خوندم :|




+

الان که خانوم دکتر مریم جان بیاد و بهم تذکر بده که چرا بدون مجوز پزشکی نسخه می پیچی برای بقیه ؟! :|:)

در جواب ایشان و همه میگویم حتما قبلش برین دکتر و بر طبق نظر پزشک مصرف کنین ولی واقعا قرص آهن معجزه میکنه ^__^

بنظر من همه خانم ها اینو باید بخورند حالا بماند که بعضی از آقایون هم ، این قرص رو میخورند 

و حتی  داداش خودم (یکی به آخر) یه زمانی زینک خور قهاری بود البته متاسفانه

 و هر جا میرفت بدون نسخه اینو برای همه می پیچید :| 

تا یکی میگفت مریضه داداشم جواب میداد زینک بخور ! تا یکی میگفت چکار کنم حالم خوب بشه ؟! میگفت زینک :|

واسه ی خودش مثل تبلیغِ مدرسان شریف شده بود :دی 

تا اینکه همین چند ماه پیش داداشم رفته بود دکتر و دکتر بهش گفته بود از بس مصرف بی رویه این قرص رو داشته  به 

معده و روده اش  آسیب رسیده :| حالا قرص جایگزینی بهش داده بودند که استفاده کنه که بقول خودش تو این ماه دوپینگ کنه :|

حالا هر جا میره همون قرص رو تجویز میکنه :| 


*********************************************

****************************************************


قسمت های که با ستاره مشخص شده است حذف شده :دی فقط هم بخاطر روی مبارک شما دوستان 

بخصوص میرزا مهدی ملقب به میم میم :)))




 

یکی از سخت ترین کارها در ماه رمضان اونم با زبون روزه اینکه غذایی رو باید بپزی که مطابق میل پدر خانواده باشه !

اگر نباشه حالت به بدترین حال ممکن گرفته میشه 

غذای به دور از چربی  اضافی 

غذای غیر تکراری در چند ماه گذشته 

غذای با دستورالعمل گذشته و اکثراً همراه با برنج  

و در صورت امکان غذاهای آبکی 

 

هر چند پدر من از قدیم ایام تا الان بد غذا نبوده ولی این اواخر بدلیل افزایش داروها و درد معد

اینا متاسفانه هر غذایی رو نمیخورن و این کار رو برای من اندکی مشکل کرده :| 

چون باید غذایی بپزم هم خودم بتونم بخورم هم ایشون هم داداشم :|:) 



 

+  


البته خاطر نشان کنم سخت ترین کار همون فکر کردن به نوع غذاست که چی بپزم ؟!

چی باید پخت که مطابق میل اعضای خانواده باشه ؟!

 عملنا خود آشپزی سخت نیست ! جداً نیست !




 

بار خدایا رحمت کن بر محمد و آل او و ببخش مرا همانگونه که اقرار به گناهان خود 

و بخشندگی تو کردم.

بارالها بلند گردان درجه ی مرا همان گونه که پست گردانیدم نفس خود را برای نیل به دربار تو !

خدایا گناهان مرا بپوشان و پرده از مغفرت بر آن کش !

خدایا تو نرمی و مدارا کردی با من و انتقام نکشیدی .


بارالها ثابت گردان در طاعت نیّت مرا و استوار گردان بر فرمانبرداری قصد مرا .

خدایا مرا موفق به اعمالی دار که چرک پلیدی گناهان را از من بزادید و بمیران مرا بر دین و مذهب پیغمبر خود و بر طریقه رسول گرامیت بدار.


خدایا گناهان پوشیده ی مرا آشکار مساز و لغزش های گذشته و تازه پدید آمده را بیامرز.

خدایا توبه کردم و بازگشت به سوی تو کرده ام و آنچنان توبه و بازگشتی که دیگر با نفس خود حدیث و گفتگوی معصیت نکنم چه جای آنکه در خارج مرتکب شوم . مبادا بازگشت به مصیبت کنم. 

خداوندا تو در محکمات کتاب خود وعده فرمودی توبه بندگان را بپذیری و از بدی های آنها در گذری و توبه کنندگان را قرین مهر و محبّت خود قرار دهی.

ادامه مطلب

عکس نوشته


 

می گویند:

روزی مولانا ،شمس تبریزی را به خانه اش دعوت کرد.

شمس به خانه ی جلال الدین رومی رفت و پس از این که وسائل پذیرایی میزبانش را مشاهده کرد از او پرسید:آیا برای من شراب فراهم نموده ای؟

مولانا حیرت زده پرسید:مگر تو شراب خوارهستی؟!

شمس پاسخ داد:بلی.

مولانا:ولی من از این موضوع اطلاع نداشتم!!

ـ حال که فهمیدی برای من شراب مهیا کن.

.ـ در این موقع شب ،شراب از کجا گیر بیاورم؟!

ـ به یکی از خدمتکارانت بگو برود و تهیه کند.

- با این کار آبرو و حیثیتم بین خدام از بین خواهد رفت.

- پس خودت برو و شراب خریداری کن.

- در این شهر همه مرا میشناسند،چگونه به محله نصاری نشین بروم و شراب بخرم؟!

ـ اگر به من ارادت داری باید وسیله راحتی مرا هم فراهم کنی چون من شب ها بدون شراب نه میتوانم غذا بخورم ، نه صحبت کنم و نه بخوابم.

مولوی به دلیل ارادتی که به شمس دارد خرقه ای به دوش می اندازد، شیشه ای بزرگ زیر آن پنهان میکند و به سمت محله نصاری نشین راه می افتد.

تا قبل از ورود او به محله مذکور کسی نسبت به مولوی کنجکاوی نمیکرد اما همین که وارد آنجا شد

مردم حیرت کردند و به تعقیب وی پرداختند.آنها دیدند که مولوی داخل میکده ای شد و شیشه ای شراب خریداری کرد و پس از پنهان نمودن آن از میکده خارج شد.

هنوز از محله مسیحیان خارج نشده بود که گروهی از مسلمانان ساکن آنجا، در قفایش به راه افتادند و لحظه به لحظه بر تعدادشان افزوده شد تا این که مولوی به جلوی مسجدی که خود امام جماعت آن بود و مردم همه روزه در آن به او اقتدا می کردند رسید.در این حال یکی از رقیبان مولوی که در جمعیت حضور داشت فریاد زد:”ای مردم!شیخ جلاالدین که هر روز هنگام نماز به او اقتدا میکنید به محله نصاری نشین رفته و شراب خریداری نموده است.” آن مرد این را گفت و خرقه را از دوش مولوی کشید. چشم مردم به شیشه افتاد.مرد ادامه داد:”این منافق که ادعای زهد میکند و به او اقتدا میکنید، اکنون شراب خریداری نموده و با خود به خانه میبرد!” سپس بر صورت جلاالدین رومی آب دهان انداخت و طوری بر سرش زد که دستار از سرش باز شد و بر گردنش افتاد. زمانی که مردم این صحنه را دیدند و به ویژه زمانی که مولوی را در حال انفعال و سکوت مشاهده نمودند یقین پیدا کردند که مولوی یک عمر آنها را با لباس زهد و تقوای دروغین فریب داده و درنتیجه خود را آماده کردند که به او حمله کنند و چه بسا به قتلش رسانند.در این هنگام شمس از راه رسید و فریاد زد:

”ای مردم بی حیا!شرم نمیکنید که به مردی متدین و فقیه تهمت شرابخواری میزنید،این شیشه که میبینید حاوی سرکه است زیرا که هرروز با غذای خود تناول میکند.”

رقیب مولوی فریاد زد:”این سرکه نیست بلکه شراب است.”

شمس در شیشه را باز کرد و در کف دست همه ی مردم از جمله آن رقیب قدری از محتویات شیشه ریخت و بر همگان ثابت شد که درون شیشه چیزی جز سرکه نیست.

رقیب مولوی بر سر خود کوبید و خود را به پای مولوی انداخت ،دیگران هم دست های او را بوسیدند و متفرق شدند.آنگاه مولوی از شمس پرسید:برای چه امشب مرا دچار این فاجعه نمودی و مجبورم کردی تا به آبرو و حیثیتم چوب حراج بزنم؟

شمس گفت:

برای این که بدانی آنچه که به آن مینازی جز یک سراب نیست،تو فکر میکردی که احترام یک مشت عوام برای تو سرمایه ایست ابدی، در حالی که خود دیدی،با تصور یک شیشه شراب همه ی آن از بین رفت و آب دهان به صورتت انداختند و بر فرقت کوبیدند و چه بسا تو را به قتل میرساندند.

این سرمایه ی تو همین بود که امشب دیدی و در یک لحظه بر باد رفت.پس به چیزی متکی باش که با مرور زمان و تغییر اوضاع از بین نرود.




 +


بخوانیم 



  

دیروز (یکشنبه ) من به خودم باختم !

به اخلاقم باختم !

دیروز من با وجودی که به شطرنج علاقه مند بودم  ولی رسما  از شطرنج متنفر شدم ! 

آخه مسابقات شطرنجی که ترحم نداشته باشه به چه درد میخوره ؟!:((

اشک حریف رو درآوردم میتونستم مات بشم و اشک حریف درنمیاوردم !

گاهی وقتا شطرنج هم مثل بقیه بازی ها  خیلی بد و بی رحم هستش ! 

یعنی از  دیروز تا الان که یک نصف شبه به خودم میگم خب که چی ؟!

گیرم بردی وقتی اشک یک دیگه رو درمیاری شطرنج بی معنی میشه !

من دیروز خیلی ناخودآگاه اشک حریفم که ناشنوا بود رو درآوردم فقط بخاطر اینکه ببرم ':((

و از این بابت خیلی ناراحتم :(( 

دوست دارم و داشتم به داورا میگفتم آقا غلط کردم :|:(  امتیاز منو به اون بدین ':((

خدایا  غلط کردم من نباید میبردم باید میذاشتم مات بشم !

بردن از حریف یه مزه داره باخت یه مزه !

حالا اگر حریفت ناشنوا باشه و ببری این برد دقیقا مزه ی اون باخته رو داره متاسفانه :(

من در واقع به ایشون و اخلاقم باختم ! 

باختم چون  دلم رحم نیومد برای مردی  که ناشنوا بود  ':((

بنظر من این خودش یه باخت بود برام تا برد ! 

شاید جو  اینبار این مسابقه  باعث شد من  به خودم و اخلاقم ببازم !

حالا دیدین مات شدم ؟! مات اخلاقم حالا هی نگین  من چیم و چیم !؟ من هیچی نیستم ':(

شاید بعد از مسابقات،  شطرنج رو برای همیشه بیخیال شدم !

شاید نمیدونم :(

شما جای من بودین چه تصمیمی میگرفتین ؟! 



  

چند درس تو این مسابقات شطرنج یاد گرفتم که در چند روز آینده  ازش تو پست جداگانه ای حرف خواهم زد.







 

حاصل بازی های من تا الان :

باخت اول که با یک حریف  قوی افتادم و باختم . ( البته این باخت دقایق آخر بازی 

بود  از لحاظ روحی زیاد اذیت نشدم ) 

باخت دومم که در جریانین به داور باختم .

باخت سومم امروز بود که با یه پیرمرد ۶۰ _ ۶۵ ساله و البته قوی و حرفه ای باختم :(  

این باخت واقعا برام سخت بود :(( چون دیشب تا صبح بیدار بودم و بعد واقعا تو بازی تمرکز نداشتم بماند سرگیجه و سردرد و اینام قوز بالا قوز بود و خیلی زود باختم :|:( 

 این خیلی زود بودنه برام خیلی تلخ گذشت :( ولی بقول ۲۲ فوریه عزیز  خودش یه  تجربه است .

 

ولی خدا رو شکر تا الان دو تا برد داشتم  :)) 

بقیه اشم  توکل بخدا 



 

+

دعا کنین  ایشالا  در روزهای آینده نتایج بهتری کسب کنم !

ممنونم





 
دیروز همه خانم ها بدون استثناء‌ هم کیف آورده بودند هم گوشی همراه هم بعضی هاشون ثبت حرکت نمیکردند !
من بخاطر توصیه داداشم گوشیمو نیاوردم ! از اون طرف ثبت حرکت شطرنج رو انجام میدادم اما کیفمو سایز خیلی کوچک آوردم .
طبق قوانین اینکارا باید همه شرکت کننده ها انجام بدن !
 
اما قانون درسته اینو میگه ولی دیروز  کلا ثبت حرکت رو  برای این مدت مسابقات معاف کردند ! 
آوردن کیف رو برای این مدت مسابقات مجاز شمردند ( در حد سایز کوچک ) 
آوردن موبایل هم جایز شد فقط باید تحویل به امانت سالن میدادی !
خب اینا همه به کنار !
امروز همه بدون استثناء خانم ها رو من دیدم کیف دستشون بود حتی از کیف گنده ها !  
حتی داداشم یه کیف پر خوراکی با خودش آورد !
نتیجه اینکه آزاد بود آوردن کیف و ثبت نکردن حرکات شطرنج !
اما چی شد ؟!
هیچی دقیقا زمانی که من از حریفم پیشی گرفته بودم و نزدیک های ماتش بود یعنی خیلی نزدیک بود مات بشه .
داورررر بوق منو دقیقا فرستاد پی نخود سیاه :|:(
لابد میپرسین کجا ؟ 
اومد بالای سرم و شروع به بحث و جدل که شما نباید کیف می آوردین :| و کیف ممنوعه و خطا محسوب میشه ؟! :| 
نمیدونم‌ خطا محسوب میشه یا نمیشه ؟  
شما باید برین کیفتون تحویل مامور سالن بدین (همون امانت داری ) 
حالا میزهای دیگه همه کیف و اینا !
منم گیر داور  که من رو پی نخود سیاه میخواست بفرسته !
موفقم شد متاسفانه :( 
و دقیقا همون موقع که من رفتم پچ پچ داور با حریفم که یه پسر بچه راهنمایی بود شروع شد :|:(
و تابلوعه تابلو بود بهش اونی که نباید میرسوند رسوند :((
و واقعا بماند تقلب رو که هیچ رسوند تمرکز منم کاملا بهم ریخت :| استرس و فشار هم بماند:(
بازی برده رو باختم اونم اول به داور  :|:(
یعنی اون مدتی که من بازی میکردم این هی می اومد میگفت ثبت حرکتت چرا اشتباه است چرا اینجوریه ؟! 
منم میدونستن تازه کارم هیچی  دیگه هی بزن بزن بود.

 
داداشمم نبودش که بهش بگم :( 
داورهای دیگه بقول داداشم تو این موقعیت  طرف بچه ها رو بیشتر میگیرن بخصوص وقتی والدین شون میان سفارش شون میکنن 
میخواستم بگم خانوممم ناداور خب مسلمون مگه تو  ثبت حرکت معاف نشدیم ؟! این همه ملت کیف دم دستشونه 
چرا به اونا تذکر نمیدی اد باید به من بگی ؟!:|
حرف من اینکه اگر قانون هست برای همه باید اجرا بشه ! نه سلیقه ای باشه ! 

+

  
دیروزم باختم :(
از قهرمانای سرشناس باختم :(   ریتنیگ‌ دار بود از اون خفن هاش .
البته داداشام میگفت ناراحت نباشم که اونام از این آقا بارها و بارها باختند ولی خب نمیتونم واقعا ناراحت نشم :(
شکست تو بازی یه حرفه ، حرفای داداش بزرگ یه طرف داستان که چرا این حرکتو انجام ندادی چرا فکر نکردی ؟! 
تو بازی اول واقعا به بی فکری هام و استرسم و عجول بودنم باختم ولی امروز به نادآوری :|:(
داداشمم گفت این پسره باباش خیلی پولداره همیشه تو مسابقات به داورها میگه هوای پسرش رو
داشته باشن از اون طرف هم پول میریزه به حساب داورها !! اکثر بازی هاشم که با تازه واردها بازی میکنه همینه :(
انصافا اینقد امروز روحیه ام خراب شد حوصله بازی های بعدی رو ندارم :((


 

 

برم ؟!

نرم ؟

برم ؟

نرم ؟

برررررررررررررررررم‌؟

میرمممممممممممممم :))



+

 

برای خنده میرم :) میدونم اینبارو  میبازم :دی ولی میرم :)))

برای خنده هم شده میرم :)) 

کجا ؟!  مسابقات شطرنج :))) با کی میری ؟  با داداشم :)) 

هزینه ثبت نامم حتی به داداشمم گفت من ندارم بدم :))) داداشمم گفت فقط تو بیا باشه اونش با من :)))

دیگه هیچ بهانه ی برای عدم حضور تو این مسابقه ندارم اینبار برای خنده :دی و البته حکم حکومتی

داداشم میریم که داشته باشیم مسابقه شطرنج :)))) 

  

من میدونم اینبار به خود داداشم میبازم :دی 

 به خود داداشم ببازم یعنی  امتیاز دهی کامل به داداش :دی 



++

دعا کنید برام ها ! انرژی های مثبتتون رو بفرستین برام :)) 

آفرین :) و اینکه من مطمئنم اینبار کامل از اول  میبازم ولی خب واقعا نه تمرین درست و درمون داشتم نه هیچی ! فقط برای محض خنده میریم به سفر شطرنجی :دی

راستی یه چیز دیگه اینکه یادم رفت اینو :| بعدا شاید یادم اومد گفتم :))


 

با اجازه از امام حسین (علیه السلام ) 

این پست رو دیدم یاد سوژه های دیگه این سفر معنوی افتادم گفتم که باهاتون به اشتراک بزارم !

این طولانی ترین پست من در اینمدت یکسال میباشد.

چون دوست شباهنگ هستیم :) گفتیم یک کم متن مو مثل شباهنگ طور  طولانی کنیم :)) باشد از مریدان وی محسوب شوم :)))



 

اما بعد  

سوژه های که عکس نشدند 

این گفته ها بر اساس واقعیت و از زبان اقوام و حتی دوستان و حتی خودم روایت شده و میشه.

علت گفتن و نوشتن این پست : بلکه ما آدم ها بعضی از اخلاق های منفی مون رو حذف کنیم.




 

خودم بشخصه در سفر اربعین حسینی چند سال پیشم دیدم مردای که متاسفانه ظاهرا برای زیارت اومده بودند ولی باطنا متاسفانه نه .

زیرا که این مردا وما برای زیارت نیومده بودند برای افکار بد و خرابشون راهی کربلا شده بودند.

دیدن اینجور مردا متاسفانه یکی از تجربه های تلخ من تو اون سفر بود

برای اینکه با اینجور آقایون از نزدیک مواجه نشیم گروه ما و یکی دو گروه  دیگر از گروه های زیارتی که آدم های  با خدایی  بودند  برای من و سایر دختران اون سفر با بستن دست های خود و تشکیل حصار  دایره ای مانع از این میشدند ما با این جور آقایون بیمار برخورد داشته باشیم.

خانم های پیر گروهم و آقایون و خانم های یه گروه از  قم و کرمان با حصار دست و بستن حلقه  من و دیگر دوستان جوان گروه رو استتار میکردند که خدای ناکرده با اون آقایون گاها بیمار برخورد نکنیم. 

پس نتیجه اینکه این سفر برای خانم ها بنظر من با این وضعیت مناسب نیست  و امام حسین بعید

میدونم راضی باشه اینجور زیارتی که خدای ناکرده آقایون و خانم ها شونه به شونه بشن و الی آخر  

 چون متاسفانه  هستند افرادی بیمار که نه برای زیارت میان نه هیچی فقط بخاطر بیماریشون میان کربلا که به نوعی تسکین پیدا کنن :|

( کربلا !!  نه پیاده روی !  پیاده روی حقیقتا یه چیز دیگه بود و اگر برای من امکان پذیر باشه پیاده

روی رو میرم ولی تو اون اوج شلوغی از دور به امامم سلام میدم و برمیگردم ) 



 

دو : 

تو کربلا اون سال برای رفتن به دستشویی های بیرون حرم چه فحش ها و چه کلمات رکیکی از ایرانی ها به گوش نمیرسید از همه بدتر یادمه یه خانم (شهرشو نمیگم ولی دیدم) ایشون مثلا زائر بود زائر کربلا ولی به دور از اخلاق ها و منش اسلامی 

دیدم خانمی که متاسفانه  وحشیانه حمله برد به یک خانم ایرانی دیگه و موهای سر اون شخص رو  کشید که چی ؟!

نوبت شما نبوده برین دستشویی و تو جمع یه کولی بازی درآورد که اون سرش ناپیدا !

اینا واقعا وقتی میرن شهرشون و وطن اسم زائر رو یدک میکشن یا چی ؟

بهشون میگن سلام کربلایی ؟

زیارت اینا هم در کنار اون آقایون قبول باشه !

( من ایرانی هایی رو دیدم که حتی به ایرانی های دیگه رحم نمیکردند و به هم بد و بیراه میگفتن ! جلوی ملتی از کشورهای دیگه ) 

گاها از خودم میپرسیدم هدف از رفتن به این سفر فقط رفتنه ؟ و یدک کشیدن کربلایی شدن رو اسم خودمون ؟! 

اصلا فلسفه این رفتن مگه اینه ؟!

  

سوژه های که عکس نشدند به حرف چند روز پیش یه زائر شما رو دعوت میکنم این رو من ندیدم ولی شنیدم و حرف اون شخص برای من حجته چون میدونم تو این حرفشون دروغی نیست

ادامه مطلب

 

این روزها یه چند تا سوال ذهنم رو مشغول کرده !

یکیش :

تو حکومت صدام که سالیان سال به مردم عراق ظلم روا میداشت ! و هیچکی هیچکی نمیتونست بگه بالای چشمش ابرو است

اونموقع ها مردم زیر سلطه صدام جنایتکار هیچکی صداش نمیتونست در بیاد یا در نیومد و قیامی مردمی صورت نگرفت

اما الان حکومت اسلامی _ شیعه ای است ! 

مردم عراق بعد از سالیان سال قیامی مردمی شروع کردند ! 

با عقل واقعا جور درنمیاد مگه اینکه بسیاری از این مردم خودشون رو و کشورشون به کشورهای بیگانه به بهایی اندک فروخته باشند!

از نظر خودم این اعتراضات یه سرش به اسرائیل میخوره یه سرش به عربستان‌. 


اما سوال دوم 

با وجودی که در بعضی از شهرهای عراق تظاهراته چرا ایران یک تو حل کردن این داستان دخالت مستقیم میکنه ؟! 

میکنه ! خودمون رو گول نزنیم دخالت نمیکنه ! بلکه دخالت مستقیم داره!!

دو که از هم مهمتره تویی ایران میدونی بعضی از شهرها عراق وضعیت خوبی نداره و ناآرامه و

بسیاری از عراقی ها چشم دیدن ما ایرانی ها رو ندارند چرا باید خداوکیلی مرز رو همچنان باز بزارین و اجازه بدین  به زوار که  برن عتبات عالیات !؟

اگر احیانا خدای ناکرده زبونم لال اتفاقی هر چند کوچک برای این زوار بیافته و یا روز اربعین انفجاری صورت بگیره 

و زائرین عزیز کربلا بخاطر سهل انگاری حکومت ایران و عراق بلای سرشون بیاد آیا دو دولت جوابگوی این داستان خواهند بود؟!



++  

الان من ناراحتم به یکی از دوستان گفتم برین کربلا و نجف امنه درصورتی که نجف هم گویا ناامنه !!

الان دلم آشوبه برای این دوستان و از یه طرفم نمیتونم کاری کنم و نگران همه زوار بخصوص دوستانم هستم




++  

بخدا نگرانی این روزهای من کمتر از پدر و مادری نیست که چشم انتظار مسافرشون هستند که به

سلامت به وطن برگردن خدا میدونه برای تک تک زائرین کربلا نگرانم و دلم آشوبه !

کاش مسئولین دو مملکت جان مردم براشون تو اولویت بود تا نشان دادن اجتماع میلیونی اربعین.

کاش ظاهر داستان رو ول میکردند و دو دستی به باطن قضیه اساسا فکر میکردند !!


 

+++

ایشالا همه زائرین به سلامت  به آغوش وطن برگردند من جمله مسافرین ما هم.


 

دیروز یکی از اقوام پدری فوت شدند 

امروز رفته بودیم مراسم‌ سوگواریشون .

تو مراسم  یه لحظه داشتم به این فکر میکردم اون حاج خانمی که فوت شده به همه جا رسیده بعد فوت شده . 

اما من چی ؟! 

اگر من به این زودی بمیرم چی ؟! 

چکار کردم ؟! هیچکاری تو این دنیا نکردم ! هیچ کاری !

حداقل این خانم الان متاهل بوده ! خوشی هاشو تو این دنیا کرده ! بچه هاش الان براش عزاداری میکنند .

من حتی بچه ی هم ندارم برام بخواد عزاداری کنه ! یا بقول یکی حتی کسی نداریم برام فاتحه بخونه !

بعد گفتم خدایا مرگ منو وقتی بیار حداقل خوشی هامو کرده باشم بعد عزرائیل رو بفرست برام 

و  به این زودی  برگه ی خداحافظی منو امضاء نکنی ها ! من هنوز مونده خوشی ها رو ببینم !

هنوز دنیا مونده روی  خوبش رو به من نشون بده ! 

بعدش به خودم گفتم خوشبحال این حاج خانم حداقل عروس شدن دختراش و دوماد شدن

پسرهاش دید حداقل نوه های پسریش رو دید ولی مامان من چی ؟! حتی بدنیا اومدن برادرزاده ام رو ندید .

و این خیلی دردناکه .

این ندیدن ها خیلی دردناکه .

امیدوارم حداقل خدا بهم اونقدر عمر بده که هم بچه مو ببینم هم بابای بچه مو :)) 

حالا نوه ام رو ندیدم عیب نداره.

پاک پیر شدم و رفت و هیچ کدوم از اینا رو ندیدیم و ندیدیم .




 

+

با این پست شوخی ممنوع است .

ممنونم 



 

لطفا لطفا بخونید و پشت گوش نندازید !!

⚡️ «سماح» به زائران اربعین توصیه کرد: عجله نکنید 

 

سامانه ثبت نام اربعین : 

️ با توجه به عدم استقرار موکب ها و ایستگاه های خدماتی در مسیرهای راهپیمایی زائران اربعین حسینی و نیز اغتشاشات اخیر در بعضی شهرهای عراق، توصیه می شود نسبت به حرکت به سمت مرزها تعجیل نکنید.

️ مدیرکل دفتر برنامه‌ریزی و نظارت بر امور عتبات عالیات سازمان حج و زیارت نیز به زائرانی که وارد خاک عراق شده اند و یا قصد سفر به این کشور را دارند، با توجه به شرایط عراق توصیه کرد که از سفر به شهرهای «سامرا» و «کاظمین» خودداری کنند و یا سفر خود را به عراق چند روز به تاخیر اندازند.


 

دیشبم تو شبکه سه ساعت یازده و نیم شب اینا رو گفتند و کلی توصیه کردند که اگر میاین همون ۴ روز منتهی به اربعین زوار برن 

اوضاع امنیتی عراق متاسفانه خوب نیست پس تو رو خدا مواظب خودتون و خانواده و بچه هاتون باشین !

گمان نکنم امام حسین (ع) به این داستان راضی باشه که خودتون و سلامتی تون رو  به خطر بندازین!




+

ایشالا همه اونایی که میرن یا رفتن به سلامت به آغوش وطن برگردند.

آمین


 

کاش مداح های روضه ها یاد بگیرند که برای پر شور نشون دادن روضه هاشون الکی اسم مادر یا پدر رو وسط نکشن !!

مثلا میاد میگه :

اونایی که مامانشون پیش شون نیست ! اونایی که نازتون دیگه خریدار نداره ! یه مادر بود نازتون رو میخرید / یه پدر بود میخرید 

الان میفهمین بی مادر و  بی پدر بودن چه دردیه و بهمان و بیسانه :|

یا درد بی مادری و بی پدری رو حس نکردی !! یا خیلی بی رحمی هر بار اشک یه جماعت عزادار

حسین رو به خاطر این مورد نه عزاداری حسینی در میاری !! ( بماند من امروز به روضه این چنینش

اصلا توجه نکردم و گریه نکردم ! ولی دیدم چقد بقیه رو ناراحت کرد ) 

بابا بیا تو روضه از امام حسین (ع) بگو یا بیا بگو علت قیام چی بود ؟! یا دو تا چیز خوب یاد ملت بده !

مثلا اشک دختری که پدر نداره یا مادر ؛ درمیاری چه عاید خودت و مجلس و اون دختر میشه ؟!:|

من اون دنیا از این دست روضه خوان ها شاکیم !!

بخدا حیف  که امروز مجلس روضه مال خاله ام بود که اگر نبود قطعا با مداحِ  اون مجلس برخورد جدی میکردم :|



  

درس اول :

 

دَخُوت / دَخومآن خَرعَه نباشیم ! (مغرور نباشیم ! غرور کاذب گاهی کار دستِ آدم میده) 

علت باخت تو همه چیز همینه !

 

درس دوم : 

همیشه همه صفحه ی شطرنج و زندگی رو ببینیم و بعد درست و حساب شده حرکت کنیم که شکست نخوریم !

 

درس سوم :

 

اشتباهات خودت رو در زندگی و شطرنج نمیتونی پاک کنی !

نمی تونی به عقب برگردی و دوباره از اول بسازی و شروع کنی !

بعضی از اشتباهات قابل جبران نیستند!

 

درس چهارم : 

تو زندگی باید مثل زمانی که شطرنج بازی می کنید صبوری پیشه کنید و عاقلانه تصمیم بگیری و عمل کنی !

 

درس پنجم :

گاهی وقتها تو شطرنج و زندگی از بین بردن صورت مساله (کُشتن مهره ها یا حذفشون) بهترین راهکار نمیتونه باشه !  


درس ششم :

گاهی وقتها تو صفحه شطرنج و زندگی باید اجازه بدی و ببینی که اگر تو اون مسیر خسته یا کشته شدی !! 

شاید دقیقا زمان کشته شدن یا زمان استراحتته (بیرون رفتنته) / کناره گیری موقت! 

( مثال دیدین بعضی وقتا از کاری مثلا برکنار میشیم حالا به هر علتی ، بعد صدامون درمیاد و به زمین و زمان حرف میزنیم ؟! بعد از یه مدت متوجه میشیم رفتن مون از اونجا به صلاح مون بوده و واقعا باید از اونجا میرفتیم ؟! ) 

  

[[ نباید عجله کنیم برای گرفتن مهره تیم حریف ، گاهی باید اجازه بدی کشته بشی ! این کشته شدن/ کناره گیری  خیلی ارزشمنده ]]


 


+

این درس ها رو من تو اینمدت مسابقات واقعا به عینه یاد گرفتم ! 

اصلا اونموقع که داشتم شطرنج بازی میکردم ذهنم پر شد از این دروس :) 

هر بازی چندین درس بهم  یاد داد ، تا برمیگشتم خونه قشنگ اینای رو که به ذهنم خطور میکرد

 تو دفترم می نوشتم :) 

گفتم شما هم این درس ها رو بخونین و ازش استفاده ببرین ایشالا :)



وقتی همه خانواده من جمله مادر هوس حلوای محلی میکنن ، اینطور میشه که دقیقا 


در غروب روز پنجشنبه (شب جمعه)  حلوای دوست داشتنی مادر و کل خانواده


با هنرمندی :دی واران درست میشه و فاتحه ی نثار مادر و تمام اسیران خاک میشه ⚘


البته موقع پخت حلوای محلی یاد همه شما دوستان بیانی بودم :))


اینم حلوای محلی مون‌ تقدیم به شما دوستان :)

فاتحه هم خوندم برای بعضی از دوستان که بهشون برسه :دی (دور از جونتون ) 

حلوای محلی



هرگونه سفارش و ارسال به تمام نقاط کشور :دی پذیرفته می‌ شود  :)

فقط  کافی است مزه این حلوا رو بچشین ؛ شک نکنین مشتری میشین :))



+

عنوان : مادر


 

کاش کسی جایی منتظرم بود.

درسته این ، عنوان یه کتابه ولی واقعا وقتی رسیدم تهران این چیز در ذهنم عبور کرد. 

اینکه کسی جایی منتظرت نیست خیلی نگران/ ناراحت  کننده است.

نمیدونم تا کی خداوند به ما هم گوشه چشمی نشون میده ؟! اصلا نشون میده ؟!

نمیدونم :|:(

توکل به خود خدا.






 

یه سفر فوری و اجباری به تهران برام پیش اومده در حالیکه اکثریت خانواده بیخبر از اومدنم به تهرانن.

از دیروز که رفتم سر خاک و بعدم بدو بدو کنان رفتم خرید و امروز رفتم بانک و پول ریختم حساب بقیه !

 بعدم سر راهم یه بنده خدایی دیدم که بهم با عجز و ناله گفت بهش پول بدم که چند تا بچه قد و نیم قد داره و خودشم گشنه شه و منم  اونموقع واقعا پولی نداشتم بهش بدم و با همین  کمبود وقتی که دارم بهش گفتم تا کی اینجایی ؟ اونم گفت فعلا هستم شاید تا دو. ( اون آدم شاید حدودا ۷۰ ساله بود عصا بدست و کارافتاده بود، تابلو بود که نیازمنده ) 

منم بدو بدو کنان و با خستگی فراوان و پای جانباز ( پای راستم کلا با پیاده روی میانه خوبی نداره)

خودمو  رسوندم خونه و بعد بدو بدو کنان و با خستگی زیاد  خودمو رسوندم سوپری یه کم خرت و پرت براش  خریدم و بعدم رفتم رستوران محل یه دست غذای گرم 

سفارش دادم و در نهایت پیرمرد رو دیدم که داشت میرفت و من هی دعا دعا میکردم بهش برسم و اون دست خالی نره !

و با همان پای جانبازم کیسه خوراکی و ظرف غذا رو بهش هدیه دادم و گفتم نذریه حاجی بفرمایید

 او خوشحال شاد و خندان و لبخند ن دعاهای در حق من کرد و من دوست داشتم به او بگویم که 

دعا کن درد پام بخوابه حداقل ! ولی خب نگفتم و به او گفتم ببر خونه با بچه هات بخور و راضی باش به رضای خدا اینم نذری خونه ماست.

به او گفتم نذری ولی خب در اصل  نذری نبود بلکه خیراتی بود برای شادی روح مادر ایشالا که خدا قبول کنه. 

تو این حین پیاده روی هی بخدا می گفتم به پایم قوت بده که راه برم و ثواب این پیاده روی

 (البته اگر ثوابی هست ) برسد به روح مادر.

از پیرمرد خداحافظی کردم و زودی برگشتم خونه و بدو بدو ناهاری خوردم و الانم اگر خدا بخواد و قبول کنه نمازی بخونم 

بعدم اگر خستگی بر من غلبه نکنه با همان پای جانبازم برم آرایشگاه و بعدم بازار و خونه ی دوستم

و بعد بیام حلوای محلی رو اینبار برای بعضی از اهالی تهران بپزم و بعدم با خستگی وصف ناپذیرم کوله ام رو بچینم و آماده بشم برای سفر .




ممکنه در سفر اینبارم به تهران دسترسی به اینترنت نداشته باشم یعنی اگرم دسترسی پیدا کنم در حد چشمی خواهد بود

یعنی بیام و گذری رد کنم وبلاگ هایتان ، تو اینمدت بابت نبودن هام پیشاپیش معذرت .

و اینکه دعا کنید در این سفر اخیرم قدرت و توان بدنیم و البته صبوریم زیاد بشه و از همه مهمتر نمره ام پیش خدا بیست بشه ایشالا

ممنونم 


++

مورد پیرمرد رو نگفتم که مثلا بگم خیلی کار شاقی کردم نه !

چون واقعا هیچ کاری براش نکردم ولی واقعا تو این حین خرید و پیاده رویم فکرم به این بود

چقدر خوشحال کردن نیازمندان/ نیازمندی آسون و راحته !

و به راحتی میشه اینکارو انجام داد و به خودمون سخت نگیریم !

و اونا رو از خودمون  راضی و شاد کنیم و از همه مهمتر لبخند خدا به ماست .


 



 

مامان من همیشه میگفتند :

آدم ها چی از دشمنی بدست آوردن که با دوستی نمیتونن بدست بیارن؟!

موافقین ؟!

     



+
با هم مهربان باشیم و رو به دوربینِ نگاه خداوند ، همگی  لبخند بزنیم و بگیم سیب :)


+
  
بعدا نوشت :
۱۳ نوامبر روز جهانی مهربانی بود .
من دیروز از خودم تعریف نباشه با وجودی که نمیدونستم روز مهربونی است 
خدا رو شکر از اول صبحش تا آخر شب مهربان بودم :)



 

برنامه ی برنده باش رو که دیدین دیگه ؟!که چقدر از جیب مردم میزد بعد یه مقدار خیلی خیلی کمی  از اون پولی که به جیب میزد رو خرج جایزه برای نفرات برتر میکرد !

 

اصلا این به کنار ، آزمون های استخدامی دولتی و خصوصی رو که باید دیده باشین ! دیدین دیگه ؟!

کلی از پول مردم رو به جیب میزنن آخر سر هم یه مقدار از همون مردم رو مثلا برای یه دوره ای استخدام میکنند ! 

بعد پول تو جیب شون خرج خودشون و کارهای خودشون میکنند !

 

حکایت این روزهای ما هم دقیقا مثل برنامه برنده باش یا همین آزمون های استخدامی است ! 

البته این حساب بنزین میلیاردها تومان به جیب دولت ؟! نه آقا دولت کجا بود ؟! به جیب حکومت جمهوری اسلامی و نظام میره!

حکومت شامل تمام کارکنان  و روسای مجلس ، دولت ، قوه قضاییه و الی آخر میشه و پول به

حساب شون واریز میشه البته یه بخور بخورهای تو این قسمت هست بعد جالبه چی جالبه اینکه دولت و مجلس و قوه قضاییه میگن چی ؟ !

ای مردم خوشحال باشین با بالا بردن قیمت ها برای شماها هم تدابیری اندیشیدیم !

چی ؟ بسته حمایتی دولت و یارانه و بوق و .

اصلا هم براشون مهم نیست مردم راضی باشن یا نه ؟! 

عذر میخوام که اینو میگم یه ضرب المثلی بود که میگفت :

و قاضی از هم راضی

گور پدر ناراضی :|

اینا این برنامه رو سرلوحه کار خودشون قرار دادن و میدن متاسفانه :|

فقط یه چیز مونده که حاکمان این مملکت بر سر مردم بیارن اونم اینکه بیان دم در خونه هامون و با شلیک گلوله شقیقه مون رو هدف قرار بدن و باقی مانده دارایی هامون رو به تاراج ببرن !!

البته اگر دارایی  مونده باشه !





+  

حتم داشته باشین و شک نکنین یه روزی مثل امروز که دور هم نیست دسترسی به اینترنت هم مثل همین الان میشه !

چرا ؟! 

چون یاد گرفتن چطور کلید خاموشی اینترنت رو بزنن ! چون نتوستن سروش و سایر برنامه های ایرانی  رو خیلی فعال کنن بجاش سرعت اینترنت رو برامون پایین میارن که فقط ما باشیم و دسترسی به سایت های ایرانی و از جهان پیرامونمون بی خبر .



++ 

خدا به اون بزرگی بهمون مغز داده عقل داده ! 

بیایم این روزا خدایی تفکر کنیم نزاریم خدای ناکرده ببخشید اینو میگم مغزمون 

 آکبند و دست نخورده بمونه و بعدم روانه دیار باقی بشیم ! 

تفکر درست بهترین صلاح علیه ظلمه !! فکر کنید ! و البته در کنار فکر کردن کتاب های خوب خیلی زیاد بخونیم ! 

من پیشنهاد میکنم این روزها این سه کتاب رو خیلی زیاد بخونین :

قرآن ، صحیفه سجادیه و نهج البلاغه .

بخونید ، ببینید کدوم از حرفای این سه کتاب با قوانین و کارهای  کشور ما و جمهوری اسلامی ما مطابقت داره؟! 

لطفا قرآن رو که میخونین با معنی فارسی بخونین !! 



  

اگر یه روز دیگه اینترنت همچنان همین باشه که هست منم روز بعدش به جمع معترضین خواهم پیوست ! 

البته اگر الان تو مرکز شهر بودم بی برو برگرد منم تو اعتراضات مردمی بودم !! ولی خب متاسفانه تقدیر چنین خواسته تو جایی باشم که نمیدونم کجاست و از همه بدتر اون سر شهر تهران است :| حتی  خبری از مترو هم نیست :| 

  

ریس امنیت ملی که حَسن  باشند از بس خودش و حکومتی ها  از مردم و خیل جمعیت 

میترسن که اینترنت رو قطع کردند!!

از اونور مدارس رو  به بهانه ی واهی برررف تعطیل کردند !! که مباد تیراندازی بشه و به بچه ها تو این حین تیراندازی بشه !!

  

ایشالا همین بنزین دودمان تون رو به بادد بده و آتیش تون بزنه !!




 

طرح حمایت از خانواده ها برای  گرانی بنزین 

یکی به اینا بگه حمایت شون رو نمیخوایم لطف کنین قیمت بنزین رو بیارین پایین :|

بسته تکمیلی بین شهری و درون شهری بخوره تو سرشون :|

گرونی بنزین یعنی گرونی کالاها یعنی گرونی طلا و سکه یعنی  هر مثقال  طلای دیروز ۴۰۲ بوده امروز شده طلا ۴۲۲ :|




وقتی همه خواب بودند بنزین شد ۱۵۰۰ تومان و یا به عبارتی شد ۳۰۰۰ تومان علی برکت الله

امشب وقتی همه باز خوابن دلار آمریکا تو ایران میشه چقد؟ خودتون بگین !

پس فردا شب قیمت  طلا میشه چقد؟

پسون فردا قیمت رب گوجه ، روغن ، برنج و چای اینا میره رو چند ؟!



+

اصلا حرص مال دنیا رو نخورین و بخدا توکل کنین که دنیا هیچ نیست !

با تشکر از دست اندرکاران و تمام عوامل اجرایی که دنیا رو ، روز به روز پوچ تر از قبل میکنن .


++



عیدتونم با تاخیر مبارک


 

از این به بعد میخوام یه سری پست  داستان های من و عروس ها  بزارم کیا دوس دارن بخونن ؟! 

میخوام از یه سری خصلت های خوب و بد عروس هامون رونمایی کنم :|:)

کیا دوست دارن رمز عبور بگیرن؟!

اینجا محل ثبت نام هستش اگر خواستین اعلام آمادگی کنید :)

درضمن رمز به دوستانی که هم من اونا رو بشناسم هم اونا منو تا حدودی خونده باشن و بشناسن 

رمز داده میشود :)


 

با تشکر 


 

چند سال پیش وقتی رفته بودیم برای تحقیق در مورد دو شهید جنگ تحمیلی !

یکی از دوستانم یک خوابی به شهید دید که خبر از آینده بود.

جالب بود خبر از آینده دوستان من و خودم و البته زن داداشم بود !

تک تک اسم دوستان منو و اسم منو و زن داداشم  میبره و میگه آینده شون چی میشه ؟! 

بعد اون خواب داستان زندگی ف بود.

اولین اسم ف بود ! ف دختری خوب و مهربون که مشکلاتش حل شد و به سر و سامان رسید و

متاهل شد و الان خدا رو شکر زندگی خوب و خوشی داره.

دومیش ی بود ! ی قبلنا یه دختر آزاد بود که باید یه سری کارها رو انجام میداد بعدش حالش خوب میشد بعدم ازدواج میکرد!

مو به مو همه کارها رو انجام داد الانم متاهله !

سومیش دال بود دال هم به فاصله خیلی کم متاهل شد و الان خدا رو شکر زندگی خوب و خوشی داره.

چهارمیش نون بود نون هم با یه سری مشکلات جنگید و خدا رو شکر هفته دیگه ایشالا عقدشه !

موند پنجمی و ششمی !

نمیدونم من پنجم میشم یا دوستم ؟!

ولی امیدوارم من پنجم باشم :))

دوستم هنوز جوانه و حالا حال ها وقت داره !

تو این حین اشاره ی هم به یکی از زن داداشام  بود که اونم ایشالا اگر خدا بخواد سال دیگه به حاجت دلش کامل خواهند رسید.آمین

 


دعا کنین من پنجمی باشم :)) 

اونوقت شیرینی تون محفوظه :)





 

تو این هیاهوی گرونی بنزین و قطعی اینترنت فقط یه چیز دل منو بعد از مدتها به حال و آینده

خوش کرد اونم شنیدن صدای عزیز دلم برادرزاده ی کوچکم علی کوچولو بود !!

 

امروز کلا هواییش شده بودم و یه بغض کوچولو ته دلم بود حتی به خانواده مقیم تهران هم گفتم

که دلم بدجور هواییش شده و دلتنگشم ولی خب صبح مدرسه بود !

 

و واقعا درست گفتن که  دل به دل راه داره !!

چون همین چند دقیقه پیش برادرزاده جانم با یه صدای که از سر دلتنگی بود  بهم زنگ زد و برای اولین بار بهم گفت :  

عمه دلم خیلی  برات تنگ شده کی میایی؟! تو رو خدا زود زود  بیا !!  با حرفاش بغضمو  ترد و اشکمو درآورد:(

بعدش کلی از درس و مدرسه و اینا گفت 

و در آخر گفت  یکشنبه امتحان میان ترم زبان داره و براش دعا کنم که امتحانش خوب بده و 

 بهش گفتم من مطمئنم تو بالاترین نمره آموزشگاه رو میگیری و اون  از ته دل خندید و  گفت بقول عمه ایشالا :)

 

تابحال علی هیچوقت رو نکرده بود که دلتنگ من میشه یا منو دوست داره ولی الان بچه ام علی

جانم برادرزاده ی عزیزم بهم اینا رو گفت و دل منو از ته دل تو این آشفته بازار این روزها شاد کرد و امیدوار به آینده .


  

خدایا شکرت


 

سالها پیش ( تقریبا ۱۲ سال پیش) خواهرم اینا سفری داشتند به لبنان و سوریه !

خواهرم میگفت از اونا  شنیدیم که میگفتن که ما انتخابات ریاست جمهوری مون مثل ایرانی ها نداریم ! 

انتخابات مجلس هم همین طور !!

ولی عوضش در رفاه کاملیم !! 

حکومت مون بیمه مون رو کاملا رایگان کرده و همه مردم بیمه رایگان دارند ( نه این بیمه ای که

ایرانی ها دارند از اون بیمه هایی که همه چیزش مفته )  خونه بهمون دادند و از همه مهمتر کار و شغل رو برای همه مردم قراره داده و حقوق و همه چی بهمون میدن !

ولی درعوض حکومت ازمون خواسته در هیچ یک از کارهای مربوط به  ت دخالت نکنیم !

در عوض انتخابات ریاست جمهوری و مجلس اینا دخالت نمیکنیم !!

از اون سال تا الان دارم فکر میکنم ما تو همه انتخابات مشارکت کردیم که اندکی از مشکلاتمون حل

بشه و رفاه حاصل بشه ولی الان برعکس شده !

انتخابات بنظرم بهونه ای بیش نیست برای اینکه یه کلاه گشاد به سر مردم بزارنند و اگر کاندید 

مورد نظر شد رئیس جمهور بگن خودتون انتخاب کردین که اون شد رئیس جمهور !!

برای همین از کوچکترین حقوق ، که کمترینش همین اینترنت بود و هست دور کنن !!

من حاضرم مثل لبنانی ها / سوری ها یا هر کشور دیگه ی باشم و  تو هیچ انتخاباتی شرکت نکنم و به پای صندوق نرم بجاش خودم و خانواده و مردمم در رفاه باشیم !!

تی که سرمون رو گرم جنجال های انتخاباتی میکنه آخر سر هم ( با عرض پوزش) سر مردم

رو  شیره می ماله به درد لای جرز دیوار میخوره !!

دخالت در تی که ما را از حقوق اولیه یک انسان دور میکنه و فقط بهمون اجازه میده یه غذا

بخور نمیر ( اونم به بعضی ها اصلا این اجازه رو نمیده) داشته باشیم بازم به درد لای جرز دیوار میخوره !!

 

دخالت در تی که کودکان معصوم ما رو جزء بچه های کار میکنه به هیچ نمی ارزه !! 

بدا به حال اون ت !!

شما تو کدوم از دوره  ریاست جمهوری ایران دیدین به مقوله ی بچه های کار توجه کنند که باقی ریاست جمهوری ها توجه کنند !؟

تو هیچ دوره ای نبود و نیست از بس به مردم فشار اقتصادی اومده که بچه هامون هم از تحصیل انداخته و وارد بازار کار کرده !!

و روز به روز به این بازار بی رحمی اینگونه بچه ها اضافه میشن !!

به خدای احد و واحد همه انتخاباتات ایران مثل همند و یکی از یکی بدتر همون دیکته های نوشته

شده (حکومتون ) خودشون   رو سر مردم بی نوا پیاده میکنند !


حالا یکی با آرامش و کم کم اینکارو انجام میده و سر مردم رو میبرن و خون مردم رو تو شیشه میکنن !!

یکی هم  به تندی و گستاخی خیلی تند تند اینکارو انجام میده و دست مردم رو  از کوچکترین حقوق اولیه انسانی دور میکنن !!

و مردم ایران رو روز به روز ( عذر میخوام اینو میگم ) تو سری خور میکنند !! 

بیایم برای یکبارم شده کلاه خودمون رو قاضی کنیم ! بیایم تاریخ ایران  رو مرور کنیم ! 

آیا مگه نه اینکه ما انتخابات شرکت میکنیم که در رفاه باشیم ولی نیستیم !

ولی کشورهای دیگه انتخابات براشون زیاد مطرح نیست ولی مردمشون در رفاه هستند !!

کلا انتخابات بنظر من  یه نمایش فرمالیته است  و بس !



عنوان :انتخابات ولی خب میترسیم ف ی ل ت ر بشیم :)


++ 

خط نوشتاری این پست ریزه بعدا از حدود یک دو ساعت اصلاح میشه و درشت.





 

مجلسی که فقط رئیسش بدون م با بقیه اعضای مجلس تصمیم گیرنده باشه بنظرم دیگه

ومی نداره اون همه نماینده رو بفرستیم مجلس !!

 

مجلسی که نماینده هاش در سکوت خودشون فرو رفتند و بارها به این سکوت تن داده اند و میدن چه ومی هست اصلا تشکیل بشه ؟!

 

مجلسی که نماینده هاش وابسته به دولت / نظام هستند و برای مردمشون تو این روزهای تلخ تر از 

زهر هیچ قدمی نتوستن بردارن ( طرح حمایتی به درد خودشون میخوره و بس ) در دوره های بعد هم نمیتونن بردارن !!

 

مجلسی که به نماینده هاش حق سکوت میدن مجلس نیست !

 

مجلسی که نماینده هاش جیره بگیر / جیره خوار این مملکتن به درد لای جرز دیوار هم نمیخوره !! 

مجلسی که از بین اون همه نماینده ، یک چون مدرس نداره بازم به درد لای جرز دیوار نمیخوره !

 

مجلسی که نماینده هاش یا به پول  وعده ها و گرایش های ی میان بالا یا به رای قوم و قبیله

میان بالا در هر دوره ای بازم مثمر به ثمر نخواهد بود!!

 

مجلسی که نماینده هاش از حکومت / دولت  میترسن چطور میتونن نماینده مردم خودشون باشن و حق مردم رو مطالبه گری کنند ؟!

 

از بین همه نمایندگان مجلس که غیرت داشتند ( فیلمش نبود ، فرمالیته نبود حرکتش ، نمایشی نبود برای رای جمع کردن دوره ی بعدیش ) غیرتش اجازه نداد با این طرح موافقت کنه و کشت و

کشتار مردم شهرش رو ببینه و سکوت کنه باید تنها به نماینده بوکان اشاره کنیم و بس !! آفرین به غیرتتون جناب نماینده آقای عثمان ( فامیلی شون یادم رفته ، سرچ هم متاسفانه نمیشه کرد) 

این نماینده غیرتش بهش اجازه نداد بر غم مردمش سکوت کنه برای همین رسما دو روز پیش  استعفاء داد !


این مجلس اون مجلسم نداره ! این نماینده اون نماینده ها نداره !

دوره های بعدم معلوم نیست چه کسانی میان بالا و چه لایحه ای علیه مردم تصویب میکنند!


+

بشخصه در این انتخابات پیش روی مجلس شورای اسلامی شرکت نخواهم کرد !!

چون اول و آخر یه نفر تو این مجلس تصمیم میگیره اونم تو شب تاریک و مخفیانه پشت درهای بسته !!


پس رای ما آنچنان ارزشی هم نداره باور کنید فقط یه مشت خود فروخته رو به مجلس میفرستیم 

که پول بیت المال رو حیف و میل کنند و با همون پول به خارج از کشور سفر کنن.




 

درسته امروز تا حدودی حالم رو به راه نیست (دیشب کلی تو فکر و خیال آینده ام سیر میکردم  ) 

اما این دلیل نمیشه که سه شنبه ها رو دوس نداشته باشم !

اتفاقا امروز از ته دلم شادم !! شاد شاد ! چون سه شنبه است و خداوند تمام شادی هاش رو تو این‌ روز ایشالا روانه من میکنه ^__^


میشه دعا کنین زن داداشم حالش خوب بشه ؟! 


++ 

بازم میشه دعا کنین  آخر هفته دیگه یا حداکثر ۱۹ ام آذر ،  امام رضا من و خواهرم رو بطلبه ؟!

بدجور دلم هوایی شده برم مشهد الرضا ولی نمیدونم میطلبه یا نه؟!




  

به زور تونستم مطلب قبلی این آموزش رو تو وبلاگم پیدا کنم :)

 

 کبه :

 

مواد لازم: 

۱) برنج شکسته یا نیم دانه  ۲لیوان (۲ پیمانه)

۲)گوشت چرخ کرده

 ۳)کشمش پلویی یا زرشک

 ۴) آب ۵ لیوان (۵ پیمانه)

 ۵)پیاز

  ۶)نمک

    ۷)زرد چوبه

  ۸)در صورت دلخواه پودر فلفل

  ۹) روغن 

 ۱۰) تخم مرغ


             

 

طرز تهیه : 

  گوشت چرخ کرده را با یک عدد پیاز سرخ می نماییم سپس ادویه ، نمک و زرد چوبه را به آن اضافه می نماییم! و سپس کشمش را شسته و داخل گوشت می ریزیم و مقداری تفت میدهیم!(در صورت دلخواه میتوانید زرشک را تفت دهید )

 

برنج را یکساعت  خیس نمایید! سپس درون قابلمه را با ۵ لیوان (پیمانه)  آب  را داخل قابلمه می ریزیم و سپس به مقدار لازم  زرد چوبه و نمک را داخل قابلمه می ریزیم!

 

و آنها را می جوشانیم!بعد از به جوش آمدن آب ، برنج را به داخل قابلمه ، اضافه می نماییم و شعله ی گاز  را ملایم میکنیم !( برنج حالت کته مانند به خود می گیرد)

و برنج و آب با هم مخلوط میشوند و آماده می گردند!بعد از آماده شدن ، برنج را می گذاریم کنار ، تا سرد شود!(برنج را به هیچ عنوان داخل یخچال قرار نمیدهیم

که محیط یخچال آن را سرد کند!!!)

 

بعد از سرد شدن برنج، با گوشت کوب آن را له می نماییم! بعد به اندازه ی

یک عدد گردو  وکمی بیشتر  از برنج را بر میداریم !

سپس وسط برنج را گود می کنیم و از مایه گوشت یک قاشق غذا خوری به

برنج اضافه می کنیم و درون همان گودی قرار میدهیم (( موقع پیچیدن کبه ها

دست را با آب خیس کنید)) و برنج را  به حالت گرد  جمع می نماییم!

اگر در حین پیچیدن کبه ها ، کبه ترک برداشت ! می توانید  یک عدد تخم مرغ

را در ظرف جداگانه ای قرار دهید و با چنگال هم بزنید و سپس دو طرف  کبه  را  به

تخم مرغ آغشته نمایید و سپس کبه ها را با حرارت کم با روغن سرخ می نمایید.

در این غذا چون کته و تمام محتویات، داخل کبه ، پخته میباشد نیازی نیست که

خیلی سرخ شود! کافیست کبه طلایی و  خوشرنگ شود! سپس آنرا از روغن خارجنمایید!

 و آن را در ظرف مناسب بچینید و اطراف آنرا به دلخواه تزئین نمایید! 

و  در سر سفره با خانواده نوش جان کنید.




 

کیا رفتند کربلا و نجف تو زمان های غیر از اربعین و عاشورا و تاسوعا 

تو روز عادی که هیچ مناسبتی نداره !

کیا رفتند ؟!

بعد اگر رفتین حرم امام علی (علیه السلام) رو چطور دیدین ؟

حرم امام حسین ( علیه السلام ) رو چطور دیدین ؟!

اگر میشه توصیف کنین رفتن تون رو که چطور بوده ؟ 


ممنونم 


  
دوستانی که در این مسابقه صوتی شرکت کنند در صورت امکان رندومی ( شانسی)  تا اونجایی
که من بتونم  مثل سالهای گذشته از طریق صداشون روانشناختی / روانشناسی/ شخصیت شناسی از طریق صوتی بصورت طنز  میشن :)) 


+
ممنون میشم هم شرکت کنین هم لینک  مسابقه صوتی رو تو وبلاگ هاتون به اشتراک بذارین !!

 

دیروز از بعداز ظهر  تا شب درگیر مطب دکتر برای زن داداشان گرامی بودم.

رفتم وقت بگیرم براشون .

منشی جلوی اون همه آدم ازم پرسید :

شما باردارین ؟! 

من :| تو دلم گفتم والا بابای بچه ام هنوز نیومده و مفقوده و تاکنون مراجعت نفرموده است :دی

و معلوم نیست کجاست :|:))  بزار باباش پیدا بشه بعد :|:))

رو به منشی : نه نه اومدم برای زن داداشام وقت بگیرم !

قیافه مردم (حضار نشسته در سالن ) : آفرین به این خواهر شوهر :دی ( دو تا صدا تو جمع شنیدم که اینو گفتند بقیه هم کلهم خندیدند) 

منشی : 

اونا باردارن ؟

من :

یکی آره یکی نه !

منشی :

شماره پرونده رو بگین برای هردوشون میتونین وقت بگیرین !

رفتم وقت براشون گرفتم و از ساعت ۲ ونیم عصر تا ۷ شب با حالت خیلی خسته و بدنی کوفته در

انتظار وقت اونا بودم و هی زیر لب دعا میکردم خدایا کاری کن هر دو رو با هم صدا بزنن بلکه کار ما هم اینجا تموم بشه و برگردیم خونه و به پاهای خستم استراحت بدم !

تو این حین انتظار ، با همون پاهای خسته در به در دنبال نونوایی و سوپری رفتم که برای 

زن داداشام  نون بگیرم بلکه با غذایی که آورده بودیم میل کنند . 

بلاخره بعد از بیست دقیقه گشتن و از اینور و اونور سوال پرسیدن رفتم نونوایی و سر صف، 

 دو تا  نون داغ  گرفتم ولی دلم نیومد برم داخل مطب پیش اون همه آدم تشنه و گرسنه بعد با ایما و اشاره بهشون رسوندم بیاین تو حیاط و اومدند تو حیاط و دلی از غذا درآوردند تا زمانی که

 نوبتشون بشه ! 

بلاخره هردوشون به لطف خدا همزمان منشی  صداشون زد که برن پیش خانم دکتر و من بقول مادرم اون لحظه دیگه رسماً شهید شده بودم ولی تشکر کردم از خدا که دعام رو همانطور که میخواستم  مستجاب کرد.


++  

ببخشید کامنتاتون رو تا حالا  جواب ندادم  بخدا این چند روز بشدت وقت کم میارم وقتی برمیگردم خونه حتی نای خوردن شام هم ندارم.

همین که نمازمو میخونم سفره شام رو میچینم بعدا دیگه رسما می میرم  .


+++

اینا رو مینویسم که برای خودم یادگاری بمونه.




سوال : 
مهریه آری یا خیر ؟

از نظر شما مهریه باید چی چی باشه ؟! اصلا  چی باید باشه و چقدر باشه که متعادله !؟ 
آیا به مهریه کم شما خانم ها رضایت میدین یا خیر؟ 
مهریه شما خانم ها چقدر میتونه باشه و  یا مهریه ی خانم شما آقایون چند بوده ؟ ( در صورت تمایل بیاین بگین )



+
بزودی کامنتا تایید میشه . از پریشب به این ور واقعا سرم بشدت شلوغ بوده و فرصت پاسخگویی نداشتم نهایت پاسخگوییم 
نصف شب تو واتساپ نسبت به پیام های دوستام بوده . 
از اینکه صبوری میکنید ممنونم 

++

 کامنتای این پست  بعدا تایید میشه.



کیش در یک نگاه :|:)

کیش

 

تنها جاذبه ی سفر به کیش،  عکس از خونه همسایه ها و خیابون بود .

همه سفر فعلا به خواب و رفتن به بازار گذشته :| 

 نمیگم  جاتون خالی چون تا این لحطه اصلا به من یکی خوش نگدشته :|

 

کاش میرفتیم مشهد حداقل حالم خوب میشد :|:( 



 

 تصمیم دارم به خودم  یکماه:دی یا کمتر  فرصت بدم این شعر رو حفظ کنم !

میگن آایمر در کمین‌ همه است و برای اینکه آایمر  نگیریم بهترین کار اینکه تقویتش کنیم و چی

بهتر از این،  گاهی  اشعار حافظ  رو حفظ کنیم؟! 

شما دوستان هم با ما / من در حفظ خوانی حافظ همراه شوید !

کیا موافقن ؟!:) 


اولین شعر و قشنگترین شعر :)  


سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند

پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند

به فتراک جفا دل‌ها چو بربندند بربندند

ز زلف عنبرین جان‌ها چو بگشایند بفشانند

به عمری یک نفس با ما چو بنشینند برخیزند

نهال شوق در خاطر چو برخیزند بنشانند

سرشک گوشه گیران را چو دریابند در یابند

رخ مهر از سحرخیزان نگردانند اگر دانند

ز چشمم لعل رمانی چو می‌خندند می‌بارند

ز رویم راز پنهانی چو می‌بینند می‌خوانند

دوای درد عاشق را کسی کو سهل پندارد

ز فکر آنان که در تدبیر درمانند در مانند

چو منصور از مراد آنان که بردارند بر دارند

بدین درگاه حافظ را چو می‌خوانند می‌رانند

در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند

که با این درد اگر دربند درمانند درمانند


 

فردا آغاز خونه تی از طرف دولت خود مختار به واران اعلام شد :|:)

شروع خونه تی فردا 

پایانش قبل از شروع اسفند یا دهه ی اول اسفند .




+

سخنی با خدا 

خدایا قربونت برم تو که خیلی خوبی ! تو که همه دعاها رو با درایت خودت و حکمت های خوبت مستجاب میکنی !

 تو که خیلی مهربونی !

تو که عاشق بنده هات هستی ! (نمیدونم ولی عاشق منی یا نه؟! فرض رو میگیرم منم یکی از همون بنده هاتم ) 

من همین الان همین جا بهت قول میدم هیچ کدوم از نمازهام رو  نذارم قضا بشه بخصوص بخصوص نماز صبحم !

قول میدم اخلاقم نسبت به خودم و بنده هات خوب بشه !

بماند که منم عاشقتم ! 

دوستت دارم نمیشه دعای منِ واران رو بعد از گذشت ده  یازده سال بی مادری و 

دیدن غم های پشت سر هم و دغدغه های ریز و درشت این چند سال و این روزهایم

  برآورده بخیر کنی؟!


دعام چیه ؟

خودت میدونی دعام چیه ؟! نمیشه اینجا بگم ! نمیگمم !

ولی خدایا تو که میدونی من دعام چیه بیزحمت لطفا 

دعام رو زود مستجاب بفرما



++

التماس دعا


 

خودجوش مردمی همینه که تو مراسم تشییع شهید سردار سلیمانی دیدیم که کل تهران و اهواز و

مشهد و سایر شهرهای ایران بصورت خودجوش ملت آمدند و در سوگ این شهید بزرگوار و همراهانش قدم به این مراسم گذاشتند !

 

نه آن مراسمی که توسط ادارات و سازمان های دولتی و نظامی برای مخالفت به جریان آبان ماه در صدا و سیما نشان داده شد!

برای اینکه بدونید کدوم راست و درست و واقعی بود برین فیلم های امروز و راهپیمایی مردم در آبان ماه رو ببینید !

 

کدوم مراسم با شکوه هر چه بیشتر برگزار شد ؟

مراسم تشییع که خیابان آزادی ولیعصر و انقلاب و تمام خیابان های اطراف پر از مردم عزادار بود  

یا 

مراسمی که در حمایت از دولت و باقی موارد در آبان ماه در میدان امام حسین (علیه السلام ) جمع شدند ؟!

 

خدایی برین نگاه کنین و فیلم ها را مقایسه کنین که کدوم پرشور و خودجوش بود کدوم نبود؟!


در راهپیمایی آبان ماه نما از بالا نبود چون جمعیت زیادی مشارکت نداشت.

اما امروز در  مراسم تشییع  نما/ تصویر از بالا بود چون جمعیت خیلی زیادی در این مراسم مشارکت داشتند و همه آمده بودند از کوچک و بزرگ خودجوش اومده بودند.



 

بچه بودم که صدای هلی کوپترها رو یکی پس دیگری می شنیدم و با انگشت اشاره

 داشتیم به هلی کوپترها و همه نظاره گر هلی کوپتر میشدند!

از اون سالهای جنگ خیلی ساله گذشته و صدای هلی کوپترها دیگه کمرنگ شد و دیگه به

اون شدتی که شنیده بودم نبود  !

 

تا امروز ، امروز صدای یکی پس از دیگری هلی کوپترهای نظامی منو برد به گذشته های

خیلی دور به کودکی ، به آوارگی تو دل کوه ها ، به زیر چادر نشینی و به جنگ !

امیدوارم این لشکر کشی ها منجر به جنگ نشه ! این هلی کوپترها فقط برای امنیت منطقه اومده باشند نه شروع یه جنگ !

 

امیدوارم  جنگ رو دوباره به چشمم نبینم ! 

امیدوارم  ملتم ،  کودکان این سرزمین که تو رفاه و آسایش نسبی  الان هستند جنگ رو هیچوقت به چشم خودشون نبینند !

کما اینکه مطمئنم جنگ آمریکا و ایران هر لحظه و هر آن ممکنه رقم بخوره !




  

شهادتت مبارک ⚘






 

داشت تو تلویزیون میگفت :

موقعی که حالمون خیلی  بده و نمیشه با هیچکی حرف زد با پدر و مادرهامون حرف بزنیم و درد دل کنیم !

داشت میگفت 

پسرها با پدرهاشون خلوت میکنن و حرف میزنن 

دخترها با مادرهاشون .

و من چشمم به تابلوی مادر که تو هال پذیرایی بود خورد و یه افسوس از ته دل 

 به چهره ی مادر نگاه کردم و گفتم 

تو که نیستی من باهات درد دل کنم و توام منو با حرفای مادرانه آروم کنی !

قد یه عمر باهات حرف دارم اما نیستی که من بگم ! حتی منم سر مزارت نیستم که باهات

قشنگ خلوت کنم و حرف بزنم !

درسته همه کس و همه چی رفتنی است و فقط و فقط یه نفر هست و می مونه ! 

یه نفر که از رگ گردن بهمون نزدیکه ! اینا همش درست میدونم خدا هست و تنها کسی که برای آدم می مونه خداوند متعاله !

اما خارج از این حرف گاهی منِ آدمم دلم فقط مادرم رو میخواد ! فقط مادر. 

خدا جاش تثبیت شده است و  تو قلب و دلمون جا داره  !

حتی رفیق هم جای خودش رو داره ! مادر هم جای خودش .

بقول مادرم هر گلی یه بویی داره !

گلی بنام مادر هم بوی خاص خودش رو داره ولی چه سود که دیگه گل خوشبوی مادر در کنار 

خودم نمی بینم.






 لعنت به ت


 

اگر تو اون هواپیما عزیزان خودتونم بود خانواده ی  خودتونم بود بچه های خودتونم بود 

اگر تو اون هواپیما کودکان دلبند خودتونم بود بازم همینجوری حرف میزدین ؟

بازم سکوت پیشه میکردین !؟

میگن تسلیت به خانواده هاشون !

میگن خدا صبر به خانواده هاشون بده ! میگن تسلیت !

انصافا فکر نکنین این غم فقط به اون ۱۷۰ و خورده ای سرنشین این هواپیما و خانواده هاشون برمیگرده !

به کل ملت ایرانم برمیگرده !!

این سکوت تون بطور قطع و یقین تاوان داره ! 

فردا روز در آینده بازم  این اتفاق تلخ رقم میخوره !

 اینبار نه برای همسایه که از قدیم گفتن مرگ همسایه حق است ! 

بلکه برای خودمون و بچه هامون نیز همین اتفاق خواهد افتاد .




به خدا از ساعتی که شنیدم انگار خانواده خودم تو این پرواز بوده و عزیزی  از دست دادم .

به خدا این چند وقته دستم به کاری نمیره که اگرم میره ناتوان در کارهای شخصی خودمم شدم !

به خدا این روزها بخصوص امروز یه چشمم خون بوده یه چشمم اشک !! 

منی که هیچ نسبت فامیلی با این عزیزان نداشتم وضعم اینه خدا به داد خانواده هاشون برسه !







 

قاصدک ! هان ، چه خبر آوردی ؟

از کجا ، وز که خبر آوردی؟

خوش خبر باشی ، اما ، اما

گرد بام و در من

بی ثمر می گردی

انتظار خبری نیست مرا

نه ز یاری ، نه ز دیار و دیاری ، باری

برو آن جا که بود چشمی و گوشی با کس

برو آنجا که ترا منتظرند!

قاصدک

در دل من همه کورند و کرند

دست بردار از این در وطن خویش غریب

قاصدک تجربه های همه تلخ

با دلم می گوید

که دروغی تو، دروغ

که فریبی تو، فریب!

 

قاصدک ! هان ، ولی … آخر …. ای وای

راستی آیا رفتی با باد ؟

با توام ، آی ! کجا رفتی ؟ آی

راستی آیا جایی خبری هست هنوز ؟

مانده خاکستر گرمی جایی؟

در اجاقی – طمع شعله نمی بندم – خردک شرری هست هنوز؟!

 

قاصدک

ابرهای همه عالم شب و روز

در دل ام می گریند .




انتقام سخت تون هم دیدیم :|:(( 

میدونم این خبر هم مثل همه اخبار از ذهن مون پاک میکنن انگار نه انگار جوان هامون رو دادیم 

انگار نه انگار یه شبه کلی نخبه و زن و مرد و پیر و جوان آسمانی شدند :(

اسمش رو میزارن خطای انسانی یا هر چی ! اما بدانید روزی روزگاری خدا جواب این هم خون

رو از تک تک تون خواهد گرفت !!


++

تا حالا باید رفته باشین کوه ! بالای کوه هر چی داد زدین و بزنیم صداش  به خودمون برمیگرده !

این قانون طبیعته !  




  

خوشحالم تو این برهه زمان که زندگی میکنم ؛  نادان نیستم !!

خدایا هزار مرتبه شکررر !!


 

بعدا نوشت :

برای کسانی خیلی بهشون برخورده از دانایی خودم حرف زدم و شاکر خدا بودم 

و تو کامنت خصوصی منو مورد عنایت خودشون قرار دادن بگم که آری من همچنان میگویم خدا رو شاکرم از اینکه دانام ! از چه بابت دانا هستم ؟! به زعم خودم دانام چون  حداقل میدانم در این

مملکتم  چه میگذرد و تا حدودی به لطف مطالعه زیادم در زمینه ت و کتابهای دینی ، 

اجتماعی  میدونم روزگار الان من چی به چیه ؟! کیا راستگو هستند و کیا نیستند ؟!





 

امروز داداشم زنگ زد به شهرداری  منطقه و کلی با استدلال و منطق و روشهای علمی و اینا بلاخره

راضی شون کرد که برای رفاه حال منطقه ی ایکس  کاری کنند !!

 

و تصمیم نهایی این شد که امروز جلسه ی بزارن برای رفع مشکلات پیش رو منطقه .


 

در آخر شهردار اون منطقه پشت خط به داداشم گفت :

من در طول این سی سال خدمتم تو شهرداری یکی از این شهروندان شهرم رو ندیدم بیاد زنگ بزنه

و اینجوری با دلیل و مدرک و منطق و علم و . اعتراض شو بیان کنه و برای رفع مشکلات پیش رو منطقه  خودش یا حتی مناطق دیگری از شهر حتی حرفی بگه و جوش خودش و مردمش رو بزنه  برای نبود کاستی ها و مشکلات . 

تا بوده این بوده مردم  ساکت و ساکن بودند و هیچ اعتراضی نداشتند ما هم کار خودمون رو انجام دادیم و گفتیم لابد چون مردم راضی هستند  به هر شرایطی که شهرداری اونا رو در اون موقعیت قرار میده !  

در آخر هم کلی از داداشم حالا یا فرمالیته یا واقعی تشکر کرد و گفت حتما امروز جلسه ی برای رفع

این مشکلی که شما عرض کردین تشکیل میدیم و ایشالا به زودی شاهد این باشین و باشیم این مشکل مورد نظر شما که در حیطه شهری و  برای رفاه بیشتر مردم است ،  حل بشه ! 

( حالا معلوم نیست جدی گفت یا نه ؟! ولی اینکه کسی بهشون تابحال زنگ نزده بود جدی بود :)) بماند معلوم نیست چند تا هندونه به دست داداشم داده ولی امیدوارم این مشکل ساده  شهرمون  به زودی حل بشه !!



مطلب خیلی زیاد داشتم از مسائل ریز و درشت این روزهام ،
 اما از بس سرم شلوغ بوده و هست فعلا وقت نشده هنوز چیزی ازشون بنویسم اما اومدم اینو بنویسم برم بلکه درس عبرتی بشه 
 هم برای خودم هم برای دیگران :|

رفته بودم پست بعد از کلی معطلی این داستان ها هی تو ذهنم انگاری یکی میگفت واران تو که پول تو حساب بانکیت نیست 
بیا زنگ بزن پدر پول بریزه بعد عملیات پستی رو انجام بده ! 
اما هی به خودم امیدواری میدادم و میگفتم خب درسته پول تو حسابم نیست ولی خب پول خرد دارم که :|
یعنی ممکنه پول خرد / دستی رو قبول نکنند ؟!
هی خودم سرزنش و از اونطرفم به خودم امیدواری میدادم پول دستی رو قبول میکنند مگه چیه قبول نکنن ؟!:|

نوبتم که رسید خانم بداخلاق غروغروی همیشگی بهم گفت کارت بانکی !؟

منم تو دلم گفتم حقته :|  یکساعته دارم بهت میگم کارتتو پر کن حالا هم حقته :| رو به خانم کارمند غروغرو و بوقق (بعدا میگم چرا 
گفتم بوققق) : پول نقد دارم کارتم پر نیست !

خانم کارمند : نمیشه باید کارت بانکیتو بدی که از کارتت پول خالی کنم :|

من : ۵ دقیقه صبر کنین الان میگم بریزن حسابم !

خانم کارمند : نمیتونم مگه بیکارم صبر کنم از این ملت پول بگیر بعد بریز به حسابشون !!

من : :| ملت کجان ؟! صبر کنین خب ۵ دقیقه !

خانم کارمند : نمیشه خانم !! مگه من کارمند شما هستم و الی آخر :| 
رو به یه مشتری / خانمی که بسته پستی داشت گفت : خانم شما اینقدر از حسابت خالی کنید به این خانم (یعنی من بخت برگشته ) 
بابت هزینه پستی بدید بعدا این خانم باهاتون حساب میکنند !!

خانم جوان رو به خانم کارمند پست : نمیخواد من پولی تو حسابم ندارم نمیخوام پولی بابت این  موضوع هم صرف بشه !

من زودی زنگ زدم پدر جان و گفتم خیلی فوری پول بریز حسابم ! و خدا میدونه ۵ دقیقه بیشتر 
از این داستان نگذشته بود که یهو خانم کارمند و عجول و دروغگو و غروغرو یهو داد زد و گفت خانم فلانی کجایی؟ نیمساعته من معطل کار شمام :|

و  بدون اذن / اجازه از یکی مشتریان آقا که سن و سالش حدودا ۶۰ سالش بود مبلغی از حسابش کسر و بعد از کسر پول 

به اون آقا گفت مبلغ اینقد من از حساب شما کم کردم و رو به من گفت خانم فلانی بریزین به حساب این آقا !

سرتون به درد نیارم آقای مشتری هم همون لحظه اینو شنید آنچنان داد و فریادی سر کارمند بانک  راه انداخت 
(البته واقعا هم من بهش حق میدم)که چرا بدون اجازه شون و عدم رضایتش این مبلغ رو به نفع مشتری پست (یعنی واران بخت برگشته) از حسابش برداشت کرده ؟!:|

حالا به جان هر چی عزیزه که دارم دو دقیقه از همون موقع که خانم کارمند پررو بوقق از حساب این آقا برداشت کرده بود پول من واریز شد و من رو به کارمند با آرامش تمام گفتم همین الان من حسابم پر شد ! شما چرا بدون اجازه از حساب این آقا پول برداشت کردی ؟!

خانم کارمند : 
بجای اینکه منو نصیحت میکنی برو پول رو بریز به حساب این آقا !!

از اون آقا عذرخواهی و بهش گفتم حق دارین ایشون عجول هستند من خدا شاهده ۵ دقیقه کارم طول نکشید ولی ایشون اشتباه کردند حالا کارتتون بدین که پول رو بریزم حسابتون !

آقای مشتری  با کمال احترام  هی میگفت اصلا تو دخترمی حلالت ولی من از کار این خانم ناراحتم !!
از من اصرار به گفتن شماره حساب از اون انکار و میگفت حلالتون مهمان من !
منم گفتم امکان نداره بلاخره بعد از کلی اصرار کارت شو دادند و من بیشتر از اون مقدار (هزار تومان بیشتر ) ریختم حساب اون آقا !
و اینقدر هول و عصبی از این داستانم شده  بودم رسید پرداخت رو هم بهشون دادم که از لحاظ امنیت کارت گویا میگن درست نیست و بازم از اون آقا عذرخواهی و البته تشکر کردم و اوشون هم بابت داد و بیدادش از من عذرخواهی کرد و خداحافظی رفت.


حالا خانم کارمند پست منو به باد حرف و اینا که همش تقصیر تو بود من بخاطر تو این همه فحش و ناسزا از اون آقا خوردم و الی آخر.
منم رو به کارمند بوق پست کردم و با همون آرامش گفتم : 
۵ دقیقه نهایتا بگم ۷ دقیقه طول کشید که پول ریخته شد به حسابم متاسفانه شما فردی عجول و عصبی هستین 
که اشتباه خودتون رو برای اینکه میخواین توجیه کنین به گردن این و اون میندازین ! درسته من کارتم پر نبود ولی کار شما 
قابل توجیه نیست و نبود !!


همینکه قبض پست رو از اون خانم گرفتم به یادم اومد چند ماه پیش هم این خانم از حساب خودم ۶ تومان اضافی برداشت کرد 
و بعد که من رفتم خونه متوجه شدم ایشون از من بدون اجازه این مقدار اضافی رو برداشت کردند و چون دیگه راهم دور بود
پیگیر این داستان نشدم ! اگر پیگیر میشدم حداقل این خانم تا الان این چیزها رو یاد میگرفت!!






 

سختی مون سال ۹۸ است اگر تا پایان سال ۹۸ دوام بیاریم و برسیم سال ۹۹ ؛  باید امیدوار بشیم از دست کورنا نجات یافته وادامه این مسیر  زنده می مونیم !!

 

قال واران :|




+

این روزها آرامبخش ترین دعا گوش دادن و خوندن دعای ندبه است.

و بهترین دعا در همه حال  سلامتی و تعجیل در فرج آقا امام زمان (عج الله ) است ولاغیر.




  

وقتی بوی عطر مادر تمام فضای خونه رو گرفته باشه

انگار مادر هم منتظر حضور مهمانان عزیزمونه

یک‌ نور عجیبی با وجودی تاریکی و گرفتگی بیرون(بارش باران) تمام خونه رو روشن کرده  



+

خدایا بسلامت مهمانان عزیز دل مون و البته عزیز دل مادر رو برسون

آمین





 

مریم خداپرست :

اسفند را اینگونه دوست ندارم !

اسفند برای من شور و‌ هیجان و قیل وقال دستفروشان، 

سرو صدای سه شنبه بازار و شنبه بازار است؛

با رنگهای چشم نوازِ بساطِ نِ سبزی فروش و هارمونی رنگ سبزی هایِ تازه با تربچه

های سرخ نقلی ترکیبِ بویِ ماهیِ تازه و بوی سنبل 

با جَرو بحثِ زوج ها بر سر خریدن و‌ نخریدن !

 

اسفند برای من یعنی قدم زدنِ بدون واهمه در بلوار منتهی به دریا؛ برای دیدن میموزاهای پیام آور سال نو !

 

اسفند، یعنی قرار با دوستان برای دورهمیِ شامِ شبِ چهارشنبه سوری با دغدغه ی "چی بپوشم؟"

و دلمشغولیِ بزرگتر: سفره ی هفت سین و رنگ و ظروفش و.

 

یادم باشد اسفند دیگری که بیاید و‌من باشم؛ 

فقط به تماشا بنشینم، بدون نق زدن و غرولند،  

برای خرید هل و گلاب ساعتها در عطاری شلوغ شهر تماشا کنم سفارش های جورواجور ن و دختران را، چشم هایم را ببندم و بِچِشم عطر و‌طعم شیرینی های را که خواهند پخت ، لبخند برلب، بی هیچ شتابی!

  

یادم باشد اسفند بعد، از گرانیها شکوه نکنم، برای رنگ و‌مش موهایم به در و دیوار نکوبم !  

پرده های تور قدیمی را با عشق بشویم و بیاویزم به پنجر ه هایی که برقشان انداختم. 

هفت سین را با کاسه های گلسرخی جهیزیه ام که دوستشان ندارم بیارایم و در مسابقه عکس هفت سین شرکت کنم، چه اهمیتی دارد اگر مرا اُمُل بخوانند؛ 

حتی اگر ماهی شب هم بر سفره نباشد ، با  شادی از ته دل سبزی پلو بدون ماهی را در بهترین ظرفی که دارم به زیباترین شکل تزیین کنم و با تحویل سال، همه ی آنانی را که دوستشان دارم در آغوش بگیرم و به تلافی امسال سخت به سینه بفشارمشان ! 

  

این اسفند یادم باشد و قدر بدانم همه ی انچه را که فکر میکردم ساده و پیش پا افتاده است، اما نبود !

 

#اسفند_۹۸ 






 

بیایم از امروز همه مون پست های شاد و روحیه برانگیز تو فضای بیان و بین بلاگرا بذاریم !!

هر کی به یه نوعی ! 

طنز درونتون / درونمون رو فعال کنیم !!

خدایی بیاین این کار رو  همه گیر کنیم !! 

میدونم حال و روزمون خوب نیست ولی بیاین حال و روزمون خوب جلوه بدیم و تا میتونیم پست های طنز و حال خوب کن 

بزاریم و به همه روحیه بدیم و کم کم خودمون رو برای نوروز آماده کنیم !

 

اگر موافقین بسم الله 

طنزنویسان بیان رو دعوت میکنم به گذاشتن پست های شاد و حال خوب کن شون لطفا روم زمین

نندازین و گرد شادی بپاشین به محیط بیان و بین بلاگرا :

میرزا مهدی ؛ ۲۲ فوریه ، مریم خورشید شب ، بهارنارنج ، فرشته ، شباهنگ ، تسنیم ، هوپ ، محمد

خان دانشمند، اَسی بیان  هر کی که دستی در شادی دیگران میتونه داشته باشه دعوت میکنیم .

من خودمم زین پس تا اونجایی که بتونم پست های شادم رو اینجا خواهم نوشت

ممنونم از اونایی که حتی اگر حالشون خوب نیست در جهت بهتر شدن این اوضاع روحی و روانی قدم خیر برمیدارند.

زیر هر پست شادتون دوستانتون هم دعوت کنید پست شاد و طنز بنویسن و بزارن بلکه حال همه مون کم کم رو به بهبودی رفت ایشالا و به استقبال بهار رفتیم.



اجر همگی با آقا امام علی علیه السلام 


یه سوال چند وقته فکرم رو به خودش مشغول کرده :

واقعا اگه فعالیت ویروس تو دمای بالا متوقف میشه پس چرا تو همون سوپ لعنتی خفاش متوقف نشده؟! 

جدی  تا بحال به این موضوع فکر کردین ؟ اگر نه فکر کنین که چطور میشه ؟!

میگن اگر نان از بیرون خریدین بصورت داغ شده استفاده کنین!


گوشت و مرغ و غذاهای دیگه رو بصورت پخته و گرم مصرف کنین !

شیر رو جوشانده که ویروس بمیره و نتونه به شما ضرری برسونه!


خب این سوپ هم بالطبع داغ بوده دیگه!!

 چطور همچین ویروسی ازش تولید شده؟!




+

الان است که باید شعر کودکی رو اینجا گفت :

چه چیزها چه حرفا !!

آدم شاخ درمیاره !!

والا بخدا



 

سلام به همه دوستان عزیز 

بر آن شدم در این سه روز منتهی به میلاد امام علی (ع) (۱۳ رجب) بمدت سه روز حدیث کساء را 

بخوانیم برای سلامتی و طول عمر کادر درمان و پرستاران و بهیاران و پزشکان و دانشجویان رشته های پزشکی و پرستاری و بهیاری و مددکاری و کلا دلسوزان این روزهای ایران و  بیماران

سراسر کشور و از خداوند منان بخواهیم بیماری کرونا رو از سر این ملت دور کند و بیماران و عوامل و کادر درمان را حفظ کند ایشالا

دوستانی که میخوان شرکت کنند در این طرح زیر این پست اعلام حضور نمایند ممنون میشم !!

دوستانی هم که به هر علتی نمیتونن بخونن و مشارکت کنند ممنون میشم این پست رو لینک کنند

به پست هاشون که مشارکت سایر دوستان زیاد شود. 

این طرح از اذان ظهر امروز  بمدت سه شبانه روز ادامه دارد.

 

امسال معتکف که نشدیم حداقل میتونیم که دعای خیر برای مردم کشورمون بخونیم و بخوایم !

نمیشه؟! اگر میشه همگی بسم الله!



 

یک :

یکی از اقوام مون با اهل و عیال که جمعا ۷ نفرن تصمیم دارن  عید نوروز بیان خونه ما !! 

حالا از کجا؟ 

از تهران میان !! تهرانی که وضعیتش میگن قرمزه حدودا!

 

من برای خودم نگران نیستم خداوکیلی ولی نگران پدرم هستم خواهرزاده ام توصیه اکید داره که عید رفت و آمد  شلوغ ممنوعه !!

حتی به خودمون سپرده که با رعایت فاصله با پدرم حرف بزنیم !!

حتی علی برادرزاده امم با رعایت اصول بهداشتی اجازه ورود به خونه ما داره چون

بلاخره اون میره بیرون و با اقوام نزدیکش از دایی و زن دایی و خاله هاش و بچه هاشون و الی آخر در ارتباط نزدیکه !!

حتی خواهرزاده ام گفته اگر علی بخواد بیاد باید لباس بیرونش با لباس خونه تون یکی

نباشه حتی میگفت اگر میشه نزارین بیاد خونه چون برای سلامتی پدربزرگ خطرناکه .

با همه این اوصاف ذکر شده،  اون فامیل مون قراره بیاد !!

تازه شواهد نشون داده حتی زنگ زده به یکی از اقوام وضعیت شهرمون و بیماری که تو

سطح شهر پیش اومده و آمار واقعی اینجا رو از فامیل مون گرفته و حتی به فامیل مون گفته پس این رسانه ها که میگن اینقد کشته دادین چی میگن ؟!

و اون  یکی فامیل مون بهش گفته یه مشت دروغه تحویل ملت دادند که بگن آمار کشته ها تو اینجا کمه در صورتیکه خیلی زیاده و وضعیت نامناسبه !

بازم با این وجود ایشون اصرار دارند خانوادگی برای نوروز بیان مسافرت به شهرمون و موندگار شدن تو خونه مون :|

و عملنا با اومدن ایشون قرنطینه این مدت خانواده ما هم کلا زیر سوال میره !!



 

دو :

این فامیل مون خودش تو علوم پزشکی شهرمونه ! به خواهرم  گفته بود وقتی من و شوهرم (شوهرش تو بیمارستان مربوط به این بیماری ویروسی کار میکنه ) وقتی صبح داریم میریم سرکار از زیر قرآن همسرم رو رد میکنم بعد از هم خداحافظی میکنیم که مبادا دیگه همو دوباره نبینیم :(( بچه مونم این مدت سپردیم به یه پرستار مطمئن که اگر بلایی سر هر کدوم مون اومد پرستار بچه مون بده به خانواده هامون . 

میگفت هر روز دعای هردومون اینکه بازم بتونیم همو دوباره ببینیم و خدای ناکرده اتفاق بدی واسه همسرم نیافته!



سه : 

یه سوال چند روزه ذهنم مشغول کرده اونم اینکه تعزیرات یا ادارات مربوط به این

داستان داروخانه ها و انبارهای پر از ماسک و الکل اینا رو که پیدا میکنن 

و  مصادره میکنن!!  بعدش اون ماسک ها رو چکار میکنن که تو هیچ جای بازاری نمیتونی ببینیش ؟!

مگه اونا احتکار نکردند خب شما که متوجه احتکار میشین اونا رو دستگیر میکنین و اون ماسک و الکل و سایر مواد بهداشتی رو 

ضبط اینا میکنین اون ماسک ها رو کجای بازار در اختیار مردم قرار میدین ؟!که ملت اونو نمی بینن؟ ما نمی بینیم ؟!

مثلا تو شهر ما حداقل بعد اینکه گفتن محتکری و احتکار پیش اومده والا باز شهرمون با کمبود ماسک و دستکش و الکل و. 

مواجهه است !! یعنی اصلا ماسکی نیست !!

 این اجناس کجا در اختیار مردم قرار میدن که ما هم بریم همونجا ازشون بخریم ؟!

کجاست که ما نمی بینیم ؟!








تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

Xepersian اخبار ایران مدرسه شاد با درس Tasha | NedNed | Food packaging company نیرم سی دی موزیک دانلود کامل عصر جدید،دانلود عصر جدید کیفیت بالا Margiotta